چالش رشد در آمریکای ترامپ – در گفتگو با دیوید هاروی

برگردان: حمید قیصری

ترامپ؛ شاید او کاری برای ما بکند!

ترامپ در مبارزه ی انتخاباتی اش توانست یک تمایز واقعی، جدی و اقناع کننده میان خود و کلینتون ایجاد کند. در حالی که مردم می شنیدند که هیلاری برای یک سخنرانی در گلدمن سکس دویست و هفتاد هزار دلار گرفته، ترامپ می گفت من خودم پول درآورده ام و دارم آن را به نمایندگی از مردم در عرصه ی سیاست خرج می کنم. این برای آن دسته از مردم آمریکا که فقیر یا روستائی بودند قانع کننده بود. آن ها به خود می گفتند هیلاری آن کسی نیست که به فکر آن ها باشد.

یک چالش جدی؛ رشد آمریکا و رشد چین

سرمایه داری همیشه درگیر مقوله ی «رشد» بوده است و رشد هم «ترکیبی» است از عوامل گوناگون. چنان که می دانید رشد روندی «نمایی» دارد؛ منحنی رشد همیشه آهسته شروع می کند و باید زمان بگذرد تا به آن «خم» یا نقطه ی جهش خود برسد. وقتی به آن خم رسید با سرعت بیشتری بالا می رود و می جهد.

برای به دست آوردن درک بهتر از این که آن نقطه ی «خم» یا «جهش» چیست بیایید درباره ی اقتصادی حرف بزنیم که از ۲۰۰۸ رشدی شگرف داشته و در واقع باعث ثبات بخشی به «سرمایه داری جهانی» شده است؛ درباره ی چین حرف می زنیم که این رشد و توسعه ی شگرف را مدیون نرخ بالای گسترش شهرنشینی و توسعه ی سریع زیر ساخت های خود بوده است.

اگر می خواهید بهتر لمس کنید که درباره ی چه حرف می زنیم، کافی است این واقعیت را بدانید که مصرف سیمان چین در فاصله ی سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ چهل و پنج درصد بیش از مصرف یکصد سال اخیر آمریکا بوده است. لابد این را هم اگر در آمریکا زندگی کرده باشید می دانید که آمریکا خودش یک مصرف کننده ی بسیار بزرگ مصالح ساختمانی است و با این حال چین در عرض سه سال نزدیک به پنجاه درصد بیش از یک دوره ی صد ساله ی آمریکا سیمان مصرف کرده است. اینگونه است که به خودتان می گویید: واقعاً معنای این آمارها چیست؟

مأموریت ترامپ: چین را بگیر!

پس باید یک واقعیت حتمی را درباره ی ترامپ در نظر داشت؛ ترامپ ناچار است یک کار را حتماً انجام بدهد و به شما قول می دهم که روی این کار تمرکز می کند؛ او باید یک دوره ی رشد عظیم اقتصادی را در آمریکا رقم بزند. باید شغل ایجاد کند. شغل هایی هم باید ایجاد کند که شرافتمندانه باشند و دریافتی های خوبی داشته باشند. خلاصه باید همان کاری را در چهار پنج سال آتی بکند که چین کرد.

حالا بیایید دوباره به همان مقایسه ی نرخ ها برگردیم؛ اگر چیزی که در آمریکا در عرض یکصد سال رخ داد، در چین در سه سال رخ داده است، قرار است مثلاً در عرض یک دوره ی سی ساله شاهد چه چیزی باشیم؟ پاسخ لابد این است که در دریایی از سیمان و مصالح ساختمانی غرق خواهیم شد. از خودمان خواهیم پرسید به راستی اگر می خواهیم مانند چین و با همان نرخ رشد کنیم، قرار است در آینده در چگونه دنیایی و چه شهرهایی زندگی کنیم؟

در این نقطه ی جهش توقف کنیم …

حرف اصلی من این است که به یکی از «خم»های عجیب خود در منحنی رشد رسیده ایم، زیرا در کمال ناباوری بهتر آن است که به جای جهش کردن، در همین نقطه توقف کنیم و نرخ رشد را به صفر برسانیم. معلوم است که منظورم این نیست که همه از رشد باز بایستند. می دانیم که هنوز بسیاری از نقاط دنیا به رشد نیاز دارند. اما باید از خود در آمریکا به صورت جدی بپرسیم: آیا واقعاً لازم است از چین تقلید کنیم؟

باید از خود بپرسیم اگر از چین در چهار پنج سال آینده تقلید کنیم، چه پیامدهایی را شاهد خواهیم بود؟ پیامدهایی که بسیار متنوع اند و ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، ژئوپلیتیک، سیاسی و زیست محیطی دارند.

پس الان زمان آن است که به برخی فاکت ها نگاه دقیق تری داشته باشیم. نکته ی امیدوارکننده و در عین حال تناقض آمیز این است که اکنون باید از این که سرمایه داری جهانی چندان هم رشد سریعی نداشته است خوشحال باشیم. از سوی دیگر این عدم رشد سریع یک پیامد خیلی بد هم داشته است؛ با تنش های سیاسی و اجتماعی متعددی روبرو بوده ایم که نتیجه ی آن را در شعارهایی مانند ضدیت با مهاجران می بینیم.

پس ما در مدیریت فرایند حرکت به سوی «رشد صفر» خوب و عقلانی عمل نکرده ایم. باید قبول کنیم که ادامه ی مسیر توسعه به سبکی که در این دویست سال و در تاریخ «سرمایه داری» داشته ایم ممکن نیست.

اکنون دیگر دلایل کافی را برای ضدیت با سرمایه داری در اختیار داریم و می توانیم از ضرورت حرکت عقلانی به سوی «رشد صفر» دفاع کنیم. با این حال اگر قرار باشد شعار حرکت به سوی «رشد صفر» با این وضعیت در میدان سیاست همراه باشد که اکنون شاهدیم، این خود بدبختی دیگری خواهد بود. چاره ای اما نیست. باید به صراحت بگوییم که می خواهیم این روند گذار به «رشد صفر» را به شکلی که متضمن عدالت اجتماعی باشد مدیریت کنیم.

نباید ترامپ تنها گزینه باشد. مسیری که ترامپ پیشنهاد می کند یک راه است، و راه دیگر مسیری است که امثال سندرز مطرح می کنند. سندرز هم کسی بود که به بسیاری از مطالبات پاسخ می گفت. اگر سندرز بتواند برای خودش جناحی قوی در حزب دموکرات بسازد و بر سایر جناح ها به خصوص جناح حامی کلینتون غلبه کند، آن موقع شاید بتوانیم برای وضعیت موجود آمریکا پاسخی ارائه کنیم که شبه سوسیالیستی یا سوسیال دموکراتیک باشد.

نسل جوان آمریکا دیگر مانند نسل های پیشین نیست که حساسیت و خصومتی جدی نسبت به سوسیالیسم داشته باشد. بسیاری از نظرسنجی ها نشان می دهند که خیلی از آن ها که کمتر از سی و پنج سال دارند حرف های آنتی کمونیستی را مزخرف می دانند و تهدید شوروی را تاریخ گذشته تلقی می کنند. پس اینجا یک امکان جدی برای ساختن چیزی جدید داریم.

همین وضعیت را در انگلستان هم می بینید. آن جا هم کوربین در داخل پارلمان در اقلیت است اما از اقبالی عمومی برخوردار است و اگر بتواند با استفاده از اقبال عمومی و خصومت عمومی نسبت به نمایندگان کنونی، در ترکیب پارلمانی حزب کارگر تأثیر بگذارد، آن گاه شاهد دورانی تازه در آن جا خواهیم بود. اخبار کنونی هم حاکی از افزایش قابل توجه درخواست های عمومی برای عضویت در حزب کارگر هستند و این نشان می دهد که زمینه برای چنین تحولی در حال فراهم شدن است. در واقع بسیاری از حرکات اجتماعی دارند به این شکل در انگلستان و خارج از حزب کارگر ظهور و سپس با این روش به عنوان جریان های «نزدیک به حزب کارگر» سازمان دهی پیدا می کنند. بسیاری از آن ها وابسته به جنبش های اجتماعی هستند و به این ترتیب امکان آن را پیدا می کنند که تکانه های سیاسی مؤثری را شکل دهند. پس نباید تصور کنیم که تنها با جنبش هایی مانند «ضدیت با مهاجران» و «انزواطلبی» روبرو هستیم.

شهرهایی برای زندگی؛ به جای «شهرهایی برای سرمایه گذاری»

یکی از پدیده هایی که در تمام شهرهای بزرگ شاهد آن بوده ایم تبدیل آن ها به عرصه ای برای سرمایه گذاری ثروتمندان است. اکنون با این پرسش روبرو هستیم که چگونه باید راهبردی تعریف کرد که شامل دیگر انسان های ساکن در این شهرها هم باشد. باید به تغییری رادیکال در «ماهیت» فرایند شهرنشینی بیاندیشیم، زیرا همان طور که در ابتدا گفتم این بحرانی است که گسترش آن دامان همه را خواهد گرفت. ما داریم شهرها را به جایی برای «سرمایه گذاری» آدم ها و نه جایی برای «زندگی کردن»شان تبدیل می کنیم. پس باید همین جا هر طوری هست توقف کنیم و این حرص به سرمایه گذاری در شهرها را پایان دهیم.

البته آشکار است که وقتی خواستار تغییر الگو از «شهر برای سرمایه گذاری» به «شهر برای زندگی» شویم، در واقع داریم با رشد به همان معنایی که مطرح کردیم، مخالفت می کنیم زیرا چنان که گفتیم اکنون سرمایه گذاری در شهرها در واقع یکی از راه های حفظ و افزایش نرخ رشد است. این ما را به پرسش ابتدایی باز می گرداند؛ این که چرا چین از این ابزار برای افزایش نرخ رشد خود استفاده کرد.

 

فایل اصلی را از این جا دانلود کنید.

http://s1.picofile.com/file/8285018718/David_Harvey_talks_about_USA_after_Donald_Trump_victory_YouTube.WEBM.html

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *