طارق علی• برگردان: پگاه جلیلیان•
توضیح: به قدرت رسیدن امانوئل ماکرون در فرانسه از یک سو برای جریانهای چپ به معنای تلاش بیشتر برای نیفتادن در دام راست است و از سوی دیگر این «هراس» را به دنبال دارد که پس از ناکامی قطعی چپگرایان، به معنای آغاز فرایندی باشد که میتوان آن را گرایش روزافزون فرانسه به الگوی آلمانی دانست. مفهوم «میانهی افراطی» به خوبی شرایط پیچیدهی شکل گرفته در اتحادیهی اروپایی را نشان میدهد؛ میانهی افراطی نمایندهی «التقاط»ی است ایدئولوژیک که تلاش میکند خود را از دامان راست برکنار نگاه دارد اما در نهایت بیش از آن که قادر به متمایز کردن خویش از آن باشد، زمینه را برای تداوم و حتی بسط سیاستهای نولیبرال فراهم میکند. حال که ماکرون توانسته در برابر هیولای لوپن پیروز شود، بد ندیدیم که به این مصاحبهی کوتاه از طارق علی بازگردیم و مروری بر شرح او از مفهوم «میانهی افراطی» داشته باشیم.
طارق علی (نویسنده، روزنامهنگار و فیلمساز بریتانیایی-پاکستانی) بر این باور است که «آنچه امروز موضوع نگرانکنندهای به شمار میرود نه چپها و راستهای افراطی بلکه میانههای افراطی هستند». آنچه در ادامه میخوانیم بخشی از گفتگوهای وی با کرستن دیویس در ارتباط با افول دموکراسی و گسترش هژمونی آلمانی در اروپا است.
دیویس: نظر به کتاب اخیر جنابعالی «میانهی افراطی؛ یک هشدار» شاخصهای تعریفکنندهی افراطیگری از دیدگاه شما چیست؟
طارق علی: به عنوان نمونه؛ جنگهای ادامهدار که از سال ۲۰۰۱ و از افغانستان آغاز شده و دامنهی آن تا عراق هم کشیده شده و کمابیش هم ادامه دارد. جنگهای مخوف لیبی که بی هیچ معنای مشخصی نه تنها آن کشور بلکه حتی بخشهایی از دنیا را هم به ورطهی نابودی کشانده است. مداخلهی غیرمستقیم غرب در سوریه که هیولایی جدید خلق کرد. اینها سیاستهایی است که اگر توسط هر دولتی به صورت مجزا صورت بگیرد به عنوان افراطگرایی در نظر گرفته میشود. اما در حال حاضر اینها مجموعهای از سیاستهایی است که از طریق ایالات متحد و با پشتیبانی کشورهای عضو اتحادیه اروپا اجرا میشود. این اولین نمونهی افراطیگری است. دومین نمونهی آن را میتوان یورش بیامان سیستم کور و حریص سرمایهداری بر مردمان عادی، شهروندان اروپایی و آمریکای شمالی با هدف نهایی کسب درآمد و افزودن حتی درصدی بر سودهای حاصله دانست. پس اینها به زعم من ارکان اصلی میانهی افراطی هستند. به اینها باید سطوح تازهای از اعمال نظارت و نیز قوانین جدیدی را افزود که در بسیاری از کشورها وارد متون رسمی حقوقی نیز شدهاند و مصادیق آنها مانند حبس بیمحاکمهی افراد برای مدتهای طولانی، شکنجه و توجیه استفاده از آن و موارد دیگر را شاهد هستیم.
دیویس: ما به طور معمول، افراطیها را چپگرا یا راستگرا در نظر میگیریم ولی در این بین شما مفهوم میانهی افراطی را پیش کشیدهاید. چه طور به چنین تحلیلی رسیدهاید؟
طارق علی: حین یک سخنرانی وقتی با پرسش در مورد چپ و راست افراطی مواجه شدم، گفتم که در واقع مادامی که این جریانها وجود دارند، چندان قوی نیستند، هر چند جریان راست افراطی در حال قویتر شدن است. چیزی که من دیدم و تلاش کردم توضیحی برای آن ارائه کنم این واقعیت بود که راست افراطی به واسطهی میانهی افراطی است که قدرت میگیرد. اینگونه بود که ایدهی «میانهی افراطی» بسط پیدا کرد، افراد حاضر در بحث علاقه نشان دادند و من هم بیشتر آن را پروراندم و در ماههای بعد بیشتر در اینباره تأمل کردم. بسیاری مجذوب این ایده شده بودند و همین مرا بر آن داشت که بنشینم و کتابچهای در اینباره بنویسم.
دیویس: کتاب همچنین اشارهای به «خودکشی سیاستهای غربی» میکند. شاخصههای اصلی آن از دیدگاه شما کدام است؟
طارق علی: مسئله تنها مربوط به سیاست نیست. در واقع آنچه شاهدش هستیم، رسیدن دموکراسی به ساعت گرگ و میش است. من اولین کسی نیستم که این مطلب را بیان کرده و طبعاً آخرین نفر هم نخواهم بود. دیگرانی هم به این موضوع پرداختهاند. به عنوان مثال پیتر مایر استاد «دانشگاه اروپایی» که متأسفانه امروز در میان ما نیست کتابی در این باره نگاشته است که پس از مرگش انتشار یافت. همین طور جامعهشناس آلمانی، ولفگانگ اشتریک که دربارهی آنچه بر دموکراسی در اتحادیهی اروپا و دیگر نقاط دنیا رفته است نگاشته است. من بر اساس نقطه نظرات این افراد به این نکته رسیدم که میانهی افراطی در واقع تجلی سیاسی دولت نئولیبرال است. اقتصاد و سیاست بسیار در هم تنیده و مرتبط هستند و سیاستهای حال حاضر، سیاستهای جریان اصلی و سیاستهای میانههای افراطی هر چند اندکی متفاوت هستند ولی همگی متمرکز بر اقتصادند. این بدان معناست که هر آلترناتیوی اعم از آلترناتیو سرمایهداری یا کینزی چپ یا مداخلهی حکومت برای حمایت از فقرا، و کاهش خصوصیسازی، به موضوع مهمی بدل شده است. در حالی که کل وزن میانههای افراطی و رسانههای مرتبط با آنها مخالف آن هستند که این موضوع در واقعیت شروع به صدمه زدن به دموکراسی نموده است.
«سیریزا تا همین جا هم فراتر از انتظارات ظاهر شده است»
دیویس: آیا شما فکر میکنید امیدی به پیشرفت سیریزا، پودموس، شین فین یا دیگر احزاب چپ سیاسی وجود دارد؟
طارق علی: من البته فکر میکنم سیریزا و پودموس از جهات مختلف با ائتلاف شین فین متفاوت هستند و نمیتوانم هر سه را در یک طبقهبندی قرار دهم. من معتقدم سیریزا و پودموس جنبشهایی هستند که از دل مبارزات سنگین بیرون آمدهاند. حزب پودموس به صورت مستقیم از جنبشهای تودهای بزرگ در اسپانیا حاصل شده است که کارش را با اشغال یک میدان شروع کرد. در یونان حزب سیریزا به عنوان واکنشی در مقابل اقدامات تنبیهی اتحادیهی اروپا علیه آن کشور آن هم به خاطر نخبگان حاکم ایجاد شد. در واقع مردم حزب سیریزا را به دنبال تسهیل شرایط بستهی نجات مالی تروئیکا با آلترناتیو جدید برگزیدند. آینده این حزب وابستگی بسیار به این موضوع دارد که آیا آنها از پس انجام این امر برمیآیند یا خیر.
دیویس: آیا فکر میکنید از پس این موضوع بربیایند؟
طارق علی: در حال حاضر ما با شرایط بحرانی در یونان روبرو هستیم. ما در حالی صحبت میکنیم که تلاشی علنی از جانب اتحادیهی اروپا برای آسیب زدن به سیریزا از طریق ایجاد گسستگی در آن صورت میگیرد. از سوی آلمانیها لجاجت و سرسختی شدیدی در مقابل ارائهی هر گونه آلترناتیو وجود دارد. دلیل آن تنها فقدان پول نیست چرا که پول بیوقفه در خزانه اروپا در حال گردش است و آنها میتوانند در صورت تمایل بلافاصله بدهی را حذف کنند. ولی تمایلی به انجام این امر به دلیل انتخاب شدن دولتی چپ ندارند. آنها میخواهند سیریزا را علناً مجازات کنند تا این مدل تحقیر شود و به خارج از یونان نرود. ما شاهد کشمکشهای بین دولت سیریزا در یونان و تروئیکا و همچنین طرف آمریکایی (صندوق بین المللی پول) با اندک امکانی برای مصالحه هستیم. هر چند به عقیده من سیریزا تا همین جا هم پیشرفت درخور توجهی داشته است.
دیویس: با این اوصاف انتخاب بعدی آنها (سیریزا) چگونه میتواند باشد؟
طارق علی: آنها میتوانند اظهار کنند این بدهیای نیست که توسط مردم یونان ایجاد شده باشد بلکه در واقع بدهیای هست که توسط طبقه نخبه به جامعه یونان تحمیل شده است و علت افزایش این بدهی ناهمخوانی و عدم تعادل ترازهای مالی یونان پیش از تبدیل واحد پولی آنها به یورو بوده است؛ موضوعی که نه تنها آلمان بلکه در واقع کل اروپا از آن مطلع بوده است. آنها میتوانند از پرداخت سر باز زنند و راه جدیدی را ترسیم نمایند. اما آیا اینکه آنها به تنهایی و با اتکا به خود و بدون حمایت مردم یونان میتوانند چنین کاری انجام دهند یا خیر جای بحث دارد.
دیویس: ایدههای اخیر غلبه بر سیاست با وعدههای مبتنی بر پیشرفت اقتصادی در حال حاضر و به طور کلی در اروپا چه نقشی دارند؟
طارق علی : اتحادیه اروپا اتحادیه میانههای افراطی است. در واقع اتحادیه بانکدارهاست. عملکرد آنها را در کشورهای گوناگون میبینید که با به کار گماردن تکنوکراتها برای مدتهای طولانی بر منصب قدرت همراه است. آنها این کار را در یونان و ایتالیا انجام دادند و برای بقیه نواحی اروپا هم مد نظر دارند. اتحادیهای که به طور کامل تحت سیطرهی نخبگان سیاسی و اقتصادی آلمانی است. اتحادیهای که کارکرد اصلیاش این است که مقری برای سرمایهداری مالی و در واقع جاده صافکن آن نوع سرمایهداری باشد. کارکرد دیگری که هر کسی را میرنجاند کارکرد غیردموکراتیک آن است؛ بدین ترتیب که تصمیمات به صورت واقعی توسط پارلمان گرفته نمیشود؛ پارلمان اروپایی قدرت کافی ندارد. این چگونه ممکن است وقتی اروپا به کشورهای متعددی تقسیم شده است؟ تصمیمات از طریق نمایندگانی از این کشورهای مختلف عضو اتحادیه گرفته میشود، دولتهایی که در اکثریت آنها میانههای افراطی بر صدر قدرت هستند. به همین دلیل اتحادیه اروپا اعتبار خود را در میان اجتماعات اروپایی از دست داده است. برای نمونه در انتخابات اخیر بریتانیا موضوع اصلی مباحثه در میان احزاب کارگر و محافظهکار در مورد احساس باقی ماندن افراد در اتحادیه اروپا و حتی لزوم برگزاری رفراندوم در این زمینه بود.
دیویس: و در بخشهای دیگر اروپا وضعیت را چطور میبینید؟
طارق علی: به طور کلی اتحادیه اروپا یک بوروکراسی بسیار قوی است که در حال حاضر از طریق نخبگان آلمان اداره و توسط بقیه اعضای اتحادیه اروپا دنبال میشود. این در صورتی است که اگر به یوگسلاوی سابق، بالکان، کرواسی، صربستان و مونتهنگرو بروید با وضعیت وخیمی روبرو میشوید. در این اثنا به بوسنی اشارهای نکردم که همچون یک مستعمره اداره میشود. آنها همان طور که در مقابل رئیسجمهور تیتو میایستادند و سرود میخواندند اکنون در مقابل پرچم اتحادیه اروپا ادای احترام میکنند. این همان گذار عجیبی است که در اغلب نقاط اروپا شاهد آن هستیم و به نظر میرسد کارایی چندانی هم ندارد. من معتقدم بحرانی دیگر که در حال حاضر هم پیشبینی شده و بدتر از بحران سال ۲۰۰۸ خواهد بود میتواند اتحادیه اروپا را به ورطه فروپاشی بکشاند مگر آنکه اصلاحاتی از درون در جهت ارتقای دموکراسی و اعطای قدرتهای منطقهای بیشتر برای اعضای آن در نظر گرفته شود. در غیر این صورت فروپاشی حتمی خواهد بود.
«حوزه یورو به صورت واضحی ناکارآمد است»
دیویس: در یونان تعداد زیادی از روشنفکران با شما موافق هستند که هدایت اتحادیه اروپا توسط نخبگان آلمانی هدایت میشود. حتی برخی با مواضع تندتری معتقدند آلمان تلاش میکند تا کنترل اروپا را برای دیگر بار بدست آورد.
طارق علی: این بحث، بحثی آشناست. موضوع پنهانی نیست و غالباً همه قادر به درک و مشاهدهی آن هستند. اما من فکر میکنم مقایسه این وضعیت با وضعیت رایش سوم مضحک است. آلمان دولتی است سرمایهدار که آمریکا با دقت آن را تغذیه کرد و دوباره آن را به بهرهمندی اقتصادی رساند و از همین روی کاملاً نسبت به آمریکا وفاداری نشان میدهد. فکر نمیکنم حتی بتوان گفت آلمانیها از حاکمیت ملی کاملی برخوردار هستند. چیزهایی هست که آلمانیها در صورت عدم رضایت آمریکا قادر به انجامشان نخواهند بود. هیچکس نمیتواند دربارهی اروپا صحبت کند بدون اینکه درکی نسبت به هژمونی امپریالیستی آمریکا چه در سطح جهان و چه در سطح اروپا داشته باشد. نکته درخور توجه این است که علیرغم خودمختاری اتحادیه اروپا این اتحاد تحت کنترل آمریکاست و آنها علیالخصوص در حیطهی نظامی بسیار به این کشور وابسته هستند. بنابراین مقصر دانستن آلمان برای تمامی مشکلات به نوعی سادهترین راه برای توجیه مشکلات امروز اروپاست. در زمان اتحاد دو آلمان تردیدی باقی نبود که آلمان به زودی به قدرتمندترین نیروی سیاسی اتحادیه اروپا بدل می شود و این امر هم صورت پذیرفت.
دیویس: پس با این اوصاف به نظر شما در واقع عملکرد آلمان اجتنابناپذیر بود؟
طارق علی: هر کشور دیگری هم در این موقعیت اعمال قدرت میکرد. مشکل اصلی تسلیم نهایی سوسیال دموکراسی آلمان به سرمایهداری است که توسط دولتهای ائتلافی میانههای افراطی آلمان که مدت زیادی است که در رأس امور هستند نشان داده میشود. مشکل اصلی این است که در آلمان هیچ اپوزیسیون جدی وجود ندارد و حزب چپ تقسیم شده است. مشکلات سیاسی زیادی در این کشور به وجود آمده است اما دستیابی آلمان به این قدرت اقتصادی امری قابل انتظار بود و از آن گریزی نبود. حل مسئله بیرون رفتن از چنین شرایطی تنها از طریق تغییر ساختارهای اتحادیه اروپا به سوی دموکراسی بیشتر ممکن است. حوزه یورو در حال حاضر بسیار ناکارآمد است و اکثریت افراد اروپا میدانند این روش برای همیشه نمیتواند ادامه پیدا کند. به نظر میرسد خروج یونان از حوزه یورو برای نخبگان آلمانی امری مطلوب به شمار میرود چرا که میتوانند بعدتر و با اتکا به آن حوزهی یورو را بازسازی کنند به شکلی که تنها کشورهای قدرتمند بتوانند وارد آن شوند. پس با دو ردهی متفاوت در درون اتحادیهی اروپایی روبرو خواهیم بود که پیشاپیش نشانههای آن پدیدار شده است. با این حال شما نمیتوانید به سادگی شبح رایش سوم را برافرازید تا از سلطهی آلمانها خلاص شوید. این رویکردی «غیرتاریخی» به این مسأله [حاصل نادیده گرفتن زمینهی تاریخی متفاوت این دو الگو] خواهد بود.
دیدگاهتان را بنویسید