جامعه‌شناسی‌های اقتصادی پیر بوردیو

ریچارد سوئدبرگ • برگردان: عطاءالله حشمتی •

چکیده:

[در این مقاله] به جای تلاش برای تعیین جایگاه جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو، از این بحث خواهم کرد که تحلیل او از اقتصاد، که طی دوره‌ای طولانی بسط یافته است، بسیار غنی است و مسیرهایی چنان جالب و متفاوت می‌یابد که ما را مجاز می‌دارد [به جای یک «جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو»] از مجموعه‌ای از «جامعه‌شناسی‌های اقتصادی بوردیو» سخن بگوییم. در حالی که بیشتر جامعه‌شناسان کتاب «تمایز»[۱] بوردیو و تحلیل آن از مصرف را می‌شناسند، کمتر از این واقعیت آگاه‌اند که بوردیو در اواخر عمر گفت که به سه مطالعه‌ی عمده درباره‌ی مباحث اقتصادی پرداخته است. آن پژوهش‌ها عبارت هستند از: کار بوردیو درباره‌ی «اقتصاد شرافت»[۲] و «حسن نیت»[۳] در الجزایر (دهه ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰)؛ پژوهش او درباره‌ی اعتبار[۴] (بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳)؛ و تحقیق او درباره‌ی اقتصاد خانه‌های تک‌خانوار‌[۵] (بوردیو و همکاران ۱۹۹۹). [در این مقاله] هر سه پژوهش مزبور ارائه شده و در جزییات مورد بحث واقع خواهند شد. همچنین تلاش بوردیو برای صورت‌بندی یک برنامه‌ی عمومی برای «انسان‌شناسی اقتصادی»[۶] در مقاله‌ی «میدان اقتصادی» (۱۹۹۷) به کمک مفاهیمی نظیر میدان[۷]، عادتواره[۸] و سرمایه[۹] نیز توضیح داده شده است. انتقاد‌هایی نیز متوجه تحلیل بوردیو از اقتصاد شده که آن‌ها نیز در این‌جا مورد بحث قرار گرفته‌اند.

کلیدواژه‌ها

الجزایر، اقتصاد، انسان‌شناسی اقتصادی، بانک‌ها، بوردیو، خانه‌دار شدن[۱۰]، جامعه‌شناسی اقتصادی

مقدمه

دلایل فراوانی وجود دارد که عنوان این مقاله به جای جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو، به جامعه‌شناسی‌های اقتصادی او اختصاص دارد. مهم‌ترینِ این دلایل این واقعیت است که کار بوردیو درباره‌ی اقتصاد بسیار غنی[۱۱] است و بنابراین سودمند نخواهد بود اگر آن را به تفسیری خاص گره بزنیم و بگوییم که جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو فقط همان است. برخی از مردم که کارهای بوردیو را خوانده‌اند، به عنوان نمونه کتاب «تمایز» را در زمره‌ی مطالعات جامعه‌شناسی اقتصادی قرار می‌دهند. با این دیدگاه موافقم، زیرا «تمایز» حاوی تحلیلی درخشان از «مصرف» است، که آن را با قاطعیت به ساختار اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه فرانسه پیوند می‌زند.

در مقابل، بوردیو خود در اواخر عمر گفت که تنها سه مطالعه در باب عناوین اقتصادی انجام داده است، که تمایز در میان آن‌ها نبود (بوردیو، ۲۰۰۵: ۱-۲). آن‌ سه مطالعه عبارت بودند از: پژوهش او در الجزایر درباره‌ی «اقتصاد شرافت و حُسن نیت»؛ تحقیق درباره‌ی «اعتبار» (بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳)؛ و مطالعه‌ی او درباره‌ی اقتصاد خانه‌های تک‌خانوار‌ (بوردیو و همکاران، ۱۹۹۹). بوردیو این سه مطالعه را «اقتصادی» می‌دانست، اما مهم است که همین‌جای مقاله اشاره کنم که تلقی بوردیو از آن‌چه «اقتصاد» را می‌سازد، بسیار وسیع است و مرزهای متعارف موسوم به مرزهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را درمی‌نوردد.

دلیلِ دیگرِ اشاره به مجموعه‌ای از جامعه‌شناسی‌های اقتصادی بوردیو این واقعیت است که تحلیل اقتصادی بوردیو در دهه‌ی ۱۹۵۰ و اوایل ۱۹۶۰ با آن‌چه از او در کارهای متأخرش می‌توان یافت، که بر سه مفهوم عادتواره، میدان و انواع مختلف سرمایه متمرکز است، تفاوت دارد. این نیز واقعیت دارد که بوردیو، تا جایی که من می‌دانم، هیچ‌گاه از عبارت «جامعه‌شناسی اقتصادی»[۱۲] برای کار خود بهره نگرفت. او در کارهای متقدّمش درباره‌ی الجزایر تعبیر «انسان‌شناسی اجتماعی»[۱۳] را ترجیح داد، و مقاله‌ی روش‌مند خویش در دهه‌ی ۱۹۹۰ درباره‌ی چگونگی مطالعه‌ی اقتصاد را «اصول انسان‌شناسی اقتصادی[۱۴]» نام نهاد (بوردیو، ۲۰۰۴).

همان‌طور که اشاره به انسان‌شناسی روشن می‌کند، ما دوباره به این واقعیت محوری درباره‌ی بوردیو بازگشته‌ایم، که او از‌‌ همان آغاز فعالیت خود درکی موسع از آن چیزی داشت که پدیده‌های اقتصادی را می‌سازد. چنین رویکردی نه تنها مولفه‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را، چنان که جامعه‌شناسی اقتصادیِ متعارف[۱۵] در نظر دارد، بلکه عوامل فرهنگی را نیز مورد توجه قرار می‌دهد. خلاصه این‌که نه تنها جامعه‌شناس‌های اقتصادی، بلکه جامعه‌شناس‌های فرهنگیِ علاقه‌مند به پدیده‌های اقتصادی را نیز می‌توان یافت که بسیاری از ابعاد کار او را جالب می‌یابند.

نهایتاً این واقعیت ساده نیز وجود دارد که فرد می‌تواند از تحلیل یک دانشمند اجتماعی بهره ببرد، بدون آن‌که تمام تحلیل یا همه‌ی مجموعه مفاهیم او را به کار گرفته باشد. به عنوان نمونه بوردیو رابطه‌ی خود با کار ماکس وبر[۱۶] را این‌گونه می‌دید: چنانکه خود تعبیر کرده است، «با وبر، علیه وبر»[۱۷] (بوردیو ۲۰۰۰b). یا به عبارت دیگر، غنای[۱۸] ایده‌ها، مفاهیم و مشاهداتی که در جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو وجود دارد، شایسته‌ی بسط یافتن در جهت‌های جدید و غیرمنتظره‌ای است. این ممکن است بهترین راه برای بسطِ کار بوردیو در جامعه‌شناسی اقتصادی نیز باشد. چنان که تی اس الیوت[۱۹] گفته است «شاعرانِ خام تقلید می‌کنند؛ شاعرانِ پخته دزدی» (۱۹۲۰/۱۹۶۴: ۱۲۵).

شیوه‌ای که این مقاله را سازماندهی کرده‌ام، تمایل من را نشان می‌دهد به این‌که بیش و پیش از هر چیز آن غنای شگرف نظری و تجربی را منعکس کنم که مشخصه‌ی کار بوردیو درباره‌ی اقتصاد است. چنان که خواننده پی خواهد برد، بوردیو اغلب به بُعد فرهنگی اقتصاد ارجاع می‌دهد. همواره تلاشی در میان گروهی خاص از جامعه‌شناسان اقتصادی وجود دارد که بُعد فرهنگی را در تحلیل خود وارد کنند، و بوردیو نیز به همین دسته از جامعه‌شناسان اقتصادی تعلق دارد. (مثلا ابولافیا[۲۰] ۱۹۹۸؛ دی ماجیو[۲۱] ۱۹۹۴). او همچنین مطالعاتی درباره‌ی عناوین متنوع «متعالی فرهنگی»، نظیر هنر و ادبیات، انجام داده است که در آن‌ها تحلیل اقتصادی نقشی مهم بازی می‌کند (برای مثال بوردیو، ۱۹۹۳، ۱۹۹۸b).

با توجه به محدودیت‌ اندازه‌ی مقاله، درباره‌ی برخی از معروف‌ترین کارهای بوردیو، نظیر تمایز و نجیبزادگی دولتی[۲۲]، که هر دو حاوی تحلیل‌های مهمی از موضوعات اقتصادی هستند، بحثی نخواهم کرد. به جای این‌ها، بر آن‌چه بوردیو سه ادای سهم اصلی خود در تحلیل اقتصاد می‌دانست، و کمتر شناخته‌شده‌ هستند، تمرکز خواهم کرد (بخش اقتصادی مطالعه‌ی او درباره‌ی الجزایر، تحقیق درباره‌ی اعتبار، و تحقیق درباره‌ی تک‌خانوار‌ها؛ بوردیو ۲۰۰۵). همچنین بحث او در «اصول انسان‌شناسی اقتصادی» را به این دلیل که مقاله‌ای روش‌مند است، در برخی جزییات ارائه کرده و درباره‌اش بحث خواهم کرد. بوردیو این مقاله را در تحقیق خود درباره‌ی خانه‌های تک‌خانوار‌ نیز آورده است. مقاله را با بحث از نقد‌هایی به پایان خواهم برد که به تحلیل بوردیو از اقتصاد و غنای آن وارد شده‌است.

کار و کارگران در الجزایر

بوردیو در مطالعات اولیه‌اش در دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ هنوز از مفاهیم عادتواره، میدان و گونه‌های مختلف سرمایه استفاده نکرده بود. برای مثال این در موردِ تحقیقات متقدم‌اش درباره‌ی الجزایر صادق است، که شامل [تحقیقی] است که با مباحث اقتصادی به طور مستقیم سروکار دارد: «کار و کارگران در الجزایر»[۲۳] (بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳)[۲۴]. از آن‌جا که این کار به انگلیسی ترجمه نشده است (و در جهانِ انگلیسی زبان نیز شناخته‌شده نیست)، توضیحی از محتوای آن به جا و مناسب است.

بسیاری از استدلال‌ها و بینش‌هایی که در این مطالعه می‌توان یافت، پیش‌تر در «الجزایر ۱۹۶۰» ارائه شده است.[۲۵] با وجود این‌که در این کارِ اخیر، در وهله‌ی اول تاکید بر «اقتصاد شرافت» و «حسن نیت»، که قسمتی از فرهنگ پیشا‌سرمایه‌دارانه‌ی الجزایر است، بوده اما تمرکز بوردیو در کار و کارگران بیشتر بر رویارویی میان شیوه‌ی قدیمی تفکر درباره‌ی اقتصاد و گونه‌ی جدیدِ تفکر سرمایه‌داری است که فرانسویان آن را باب کرده بودند.

آنچه کار و کارگران را متقاعدکننده و خواندنی کرده، این است که حاوی ارائه و بحثی دقیق درباره‌ی موضوعی تجربی است. بوردیو، از داده‌هایی مردم‌شناختی[۲۶] (اغلب به صورت مصاحبه‌ها)، به همان اندازه‌ی آمارها کمک می‌گیرد؛ و ترکیب این دو بسیار موفق از کار درآمده است. به لحاظ نظری، کار و کارگران به شدت مرهون تحلیل ماکس وبر از سرمایه داری مدرن است.[۲۷] با کمی اغراق، تحلیل بوردیو می‌تواند به  عنوان تعمیم بحث وبر در اخلاق سرمایه‌داری[۲۸] به یک مستعمره[۲۹] توصیف شود.

کار و کارگران حول این ایده مرکزیت یافته است که الجزایر در حال پایه‌ریزیِ تحولی به سوی سرمایه‌داریِ تحمیل‌شده از طرف استعمار بر این کشور است، و نتیجه‌ی آن، جداییِ عمیق میان نگرش‌های فرهنگی مردم و ساختارهای اقتصادی است. می‌توان گفت وقتی مردم به صورت عینی تحت شرایط سرمایه‌دارانه کار می‌کنند (یعنی کار کردن برای پول)، دیگر به لحاظ ذهنی از نگرش‌های فرهنگی لازم برای پاسخ به این موقعیت برخوردار نیستند. نتیجه، آشفتگیِ ذهنی و احساسِ شدیدِ ازخودبیگانگی است. با وجود این که کار در الجزایر چیزی بوده که هر کس به میزان ظرفیت خود به عنوان عضو یک خانواده‌ی گسترده و به عنوان بخشی از مسئولیت خویش نسبت به آن خانواده انجام می‌داده است، اما [اکنون]، در سرمایه‌داری، کار به شکلی بسیار متفاوت درک می‌شود. در نوع اخیرِ نظام اقتصادی، تنها فعالیتی که شایسته‌ی عنوان «کار» است، فعالیتی است که پول بیاورد [و سودآور باشد]. اگر نتوانی فعالیتی از این نوع بیابی، مهم نیست چه کار می‌کنی، چون تو طبق تعریف «بیکار» هستی – وضعیتی که، در دوره‌ای که بوردیو تحقیق خود در الجزایر را پیش می‌برد، بسیار حاد شده بود.

بوردیو با تعبیر «کشف کار و بیکاری»[۳۰] از این وجه از گذار به فرهنگِ اقتصادیِ سرمایه‌داری یاد می‌کند. (بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳: ۳۰۳؛ همچنین نگاه کنید به بوردیو و صیاد[۳۱]، ۱۹۶۴). مانند همه جا، در این‌جا نیز بوردیو زبردستانه داده‌های تجربی را برای روشن کردن نکات خود به کار می‌گیرد. برای مثال در بخش جنوبی الجزایر، جایی که اقتصاد سنتی نسبتاً دست نخورده است، بیشترِ دهقانان گفته‌اند که کار می‌کنند (۷۶٫۵%)، و تنها اندکی از آنان بیکار بوده‌اند (۶٫۳%). در مقابل، دهقانانِ قبایل (کابیل)[۳۲] به شیوه‌ی جدید دنبال کار می‌گردند؛ و بنابراین در برابر درصد [کمی] که کار می‌کنند (۲۶٫۸%)، بسیاری‌ گفته‌اند که «بیکارند» (۴۸٫۳%) ( (بوردیو و همکاران ۱۹۶۳: ۳۰۳ -۳۰۴).

درون‌مایه‌ی اصلیِ کار و کارگران نیاز الجزایری‌ها به حرکت در مسیر عقلانیت اقتصادی[۳۳] به منظور پر کردن شکاف میان نگرش‌های فرهنگی-اقتصادی قدیمی‌شان و رفتار اقتصادی جدیدشان است. منظور بوردیو از عقلانیتِ اقتصادیِ (صوری)[۳۴]، به پیروی از وبر، تواناییِ انجام محاسبات دقیق و روشمند است. با این‌حال بوردیو به تحلیل وبر محاسبه‌ی صوری را نیز افزوده و آن را بسط می‌دهد. بحث بوردیو این است که، برای این‌که کارگران الجزایری بتوانند محاسبات عقلانی را پیش ببرند، باید ابتدا در موقعیتی قرار گیرند که نگاه [و رویکردی] عقلانی نسبت به زندگی خویش داشته باشند.

بوردیو با داده‌های خود نشان می‌دهد که در میان کارگرانی که خیلی فقیر هستند، این نیاز اقتصادی[۳۵] نیست که عقلانیت اقتصادی تولید می‌کند. او نشان می‌دهد تنها وقتی که کارگران از تنگدستی مفرط خلاص شوند، در موقعیتی برای یافتنِ آرامشِ ذهنی قرار می‌گیرند، که برای دادنِ آرایشی عقلانی به زندگی‌شان ضروری است. چیزی وجود دارد که بوردیو آن را «آستانه»ی درآمد[۳۶] می‌خواند؛ و تنها هنگامی که کارگر به این آستانه برسد می‌تواند «برنامه‌ای برای زندگی‌اش»[۳۷] متصور شود (برای مثال بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳: ۳۰۷-۳۰۸ و ۳۵۹). این برنامه همچنین شامل تصمیم درباره‌ی این است که چند فرزند باید داشت.

در بسط بحث درباره‌ی نیاز به نگرش عقلانی در میان کارگران در سرمایه‌داری، و این‌که چگونه این [نگرش] تنها پس از دستیابی به سطح درآمد خاصی ممکن می‌شود، بوردیو و همکاران (۱۹۶۳) از ایده‌ی انسان اقتصادی[۳۸] نیز انتقاد می‌کنند. بحث بوردیو این است که این ایده سطحی و ظاهری است، زیرا در لحاظ کردن این مطلب شکست می‌خورد که تغییرِ چشمگیرِ اجتماعی و فرهنگیِ برای مردمی که می‌خواهند کنشگران عقلانیِ اقتصاد شوند امری ضروری است. او می‌گوید در اقتصاد سرمایه‌داری، همچنان که یک مؤلفه‌ی عینی وجود دارد، مؤلفه‌ای ذهنی-فرهنگی نیز در کار است.

بوردیو، به عنوان بخشی از تحلیلش در کار و کارگران، چند مبحث نوآورانه در جامعه‌شناسی اقتصادی را می‌گشاید. در میان این‌ها مبحثی که بیش از همه مورد اشاره واقع می‌شود «زمان» است (نک بوردیو ۱۹۶۳).[۳۹] نگاه به آینده در یک جامعه سنتی با آن‌چه در یک جامعه سرمایه‌داری وجود دارد متفاوت است. در اولی، می‌خواهی آنچه همیشه انجام می‌شده است را تکرار کنی؛ و آینده ضرورتاً قرار است تداوم یابد. در مقابل، در یک جامعه‌ی سرمایه‌داری، آینده فتح و مهار می‌شود[۴۰]. کارگر و سرمایه‌دار هر دو می‌کوشند معنایی از مهار کردنِ آینده را شکل دهند و به عنوان بخشی از این کار، آن را به زمان حال مرتبط کنند.

مبحث مهم دیگری که بوردیو در جامعه‌شناسی اقتصادی در کار و کارگران عرضه می‌کند، «رنج» است (که در کارهای متأخرش از آن با ترکیب «رنجِ اجتماعی»[۴۱] یاد می‌کند). او به خصوص رنج‌های فقیر‌ترین کارگران شهری (زیر-پرولتر‌ها) را با جزییات زیاد و همدلانه به تصویر می‌کشد. آن‌ها نه فقط از محرومیت اقتصادی، بلکه از فقدان روابط شخصی و نیز از داشتن یک زندگیروزمرهی نابسامان [و به‌همریخته] رنج می‌کشند. برای تلافی کردن این [رنج]، آن‌ها گذشته را می‌ستایند و به درونِ آن چیزی عقب‌نشینی می‌کنند، که بوردیو آن را «سنت گرایی تحمیلی»[۴۲] می‌خواند (در برابرِ «سنت گرایی سنتی»؛ نک بوردیو و همکاران ۱۹۶۳: ۳۶۶). بار دیگر، آنچه در تحلیل‌های رایج با عناوین «فرهنگ» و «اقتصاد» از یکدیگر جدا می‌شوند، در تحلیل بوردیو در پیوندی نزدیک با یکدیگر هستند.

فقیر‌ترین کارگران همچنین با امید به وضعیت دشوارشان واکنش نشان می‌دهند – [امید] بحث جذاب دیگری است که بوردیو و همکاران (۱۹۶۳) عرضه می‌کنند. با این‌حال این «امید سرشار از رویا»[۴۳]، گونه‌ای غیررئالیستی از امید است. آن‌ها درباره‌ی به دست‌آوردن شغل‌های خوب و درباره‌ی فرزندانشان، که روزی دکتر و حقوق‌دان خواهند شد، رؤیا‌پردازی می‌کنند. به زعم بوردیو آن‌چه آنان را از درگیر شدن در «امید واقع‌گرایانه»[۴۴] باز می‌دارد، عدم ثبات اقتصادی‌شان است.

به علاوه، کار و کارگران حاوی بخشی جذاب و کمتر اشاره‌شده درباره‌ی آنترپرونور‌ها[۴۵]، با عنوان «آنترپرونور‌ها و بوروکرات‌ها» است (بوردیو و همکاران، ۱۹۶۳). بوردیو، تا حدی هم‌مسیر با وبر، با آنترپرونورِ عقلانیِ [مربوط] به سرمایه‌داریِ مدرن در برابر رفتارِ غیرپویای رؤسای بنگاه‌های سنتیِ خانوادگی مخالفت می‌کند. ادای‌سهم‌[۴۶]‌هایی از آن خود بوردیو را نیز می‌توان در شرح او از آنترپرونورشیپ پیدا کرد. برای مثال، بوردیو اظهار می‌کند، در حالی که ماجراجوی اقتصادی[۴۷] اساساً «شانس» را می‌پذیرد و تلاش می‌کند از آن برای اهداف خودش بهره گیرد، آنترپرونور مدرن می‌کوشد بر آن تسلط یافته و آن را تحت محاسبات عقلانی درآورد. با این‌حال – و  این خود ادای سهم دیگر بوردیو است – آنترپرونورِ مدرن «حداقلی از غیرعقلانی بودن»[۴۸] را می‌پذیرد (بوردیو و همکاران ۱۹۶۳: ۳۷۶). او [آنترپرونور] همچنین نگرش خود را به زمان دارد، چیزی که در مقایسه میان آنترپرونور و بوروکرات آشکار می‌شود. «آنترپرونور به مبارزه با آینده می‌رود و آن را به چالش می‌طلبد؛ در حالی که بوروکرات از خود در برابر آینده محافظت کرده و نسبت به آن بی‌اعتماد است» (بوردیو و همکاران ۱۹۶۳: ۳۷۶).

در اواخر [کار و کارگران]، بوردیو درباره‌ی آینده‌ی اقتصادی الجزایر بحث می‌کند. او یادآور می‌شود که ممکن است انقلاب بهترین راه حل برای کشور به نظر برسد، اما او توسعه‌ی سرمایه‌دارانه را نیز جایگزین ممکن دیگر می‌داند. با این‌حال گزینه‌ی دوم، در نگاه بوردیو گزینه‌ای غم‌انگیز [و ناامیدکننده] است، زیرا او آینده‌ی چندانی برای توسعه‌ی آنترپرونورشیپ متصور نیست. در نگاه الجزایری‌ها، آنترپرونورشیپ مدرن هم‌دستِ نزدیک استعمارگران است و دچار ضعف توسعه‌یافتگی نیز هست. بسیاری از الجزایری‌ها بوروکراسی را چه برای خودشان و چه برای کشورشان، بر‌تر از آنتروپرونورشیپ می‌دانند.

 مطالعه‌ی اعتبار

اوایل دهه ۱۹۶۰ بوردیو نه تنها درباره‌ی الجزایر کار می‌کرد، بلکه تحقیقی را درباره‌ی «اعتبار»، با عنوان بانک و مشتریانش: مولفه‌هایی برای یک جامعه‌شناسی اعتبار هدایت کرد که هرگز منتشر نشد. دقیق‌تر بگوییم این کار توسط لوک بولتانسکی و ژان-کلود شامبوردن[۴۹] با هدایت بوردیو انجام شد (بوردیو، بولتانسکی و همکاران ۱۹۶۳). همه چیز در مکتوبی حول و حوش ۲۰۰ صفحه جمع بندی شده است، که چند سال پیش من به اندازه‌ی کافی خوش‌شانس بودم که در مرکز بوردیو در پاریس[۵۰] رونوشتی از آن بگیرم (منهای پیوست‌های آماری). از آن‌جا که این تحقیق، به نظر من، بهترین تحلیل جامعه‌شناسی اقتصادی‌ای است که تاکنون خوانده‌ام، شایسته است که در این مقاله برجسته شود (و البته مستقلاً نیز منتشر شود). خواننده لابد به یاد می‌آورد که بوردیو این تحقیق را به عنوان یکی از سه تلاش اصلی‌اش برای تحلیل مباحث اقتصادی دانسته بود.

همانند مطالعه‌ی الجزایر، این مطالعه‌ی زندگی اقتصادی فرانسوی نیز به شکلی ماهرانه چشم‌اندازهای فرهنگی-انسان‌شناسانه را با چشم‌اندازهای سنتی‌ترِ اقتصادی-اجتماعی درهم آمیخته است. نخست این‌که محتوای تجربی برای مطالعه‌ی «اعتبار»، هم کیفی و هم کمی است. بوردیو و نویسندگان همکارش از طریق مصاحبه با مشتریان بانکِ لیل[۵۱] یعنی Compagnie Bancaire پیمایشی کوچک به راه انداختند؛ آنان همچنین برخی اطلاعات دیگری را نیز از مشتری‌ها و نیز پرسنل بانک به دست آوردند. نویسندگان می‌گویند به دلایل گوناگون، مواد آماری نمی‌توانستند برای آزمودن گزاره‌های قطعی به کار آیند، و تنها برای پیش نهادنِ فرضیه‌ها و برای معنا بخشیدن به مسیر جستجوی پاسخ‌ها، مفید بودند.

بانک و مشتریانش به دو بخش تقسیم می‌شود، که اولی به تعاملات میان بانک و مردمی اختصاص دارد که اعتبار می‌خواهند، و دومی این تعاملات را در چشم‌انداز وسیع اجتماعی، فرهنگی و تاریخی قرار می‌دهد. امتداد بخشیدن به این چشم‌انداز و تبیین، چنان‌که نویسندگان در بخش دوم انجام داده‌اند، برای مقابله با این ادعا که رفتار بانک صرفاً پاسخی به خواست مشتریان است، یک ضرورت است.

بوردیو و همکارانش این را مستند کرده‌اند که چگونه مشتریانِ بانک با اضطراب شدیدی به این واقعیت عکس‌العمل نشان می‌دهند که باید به یک بانک نزدیک شده و برای وام ترتیبی اتخاذ کنند. این اضطراب به این واقعیت مرتبط است که کسب اعتبار برایشان مهم است و این‌که آنان اصلاً چیزی درباره‌ی وام و اعتبار نمی‌دانند. برای مثال بیشتر آنان فکر می‌کنند درصد عادلانه‌ی سود چیزی نزدیک به ۵ درصد خواهد بود. نویسندگان همچنین اشاره می‌کنند که اضطراب مشتریان، با تماس با بانک برطرف نخواهد شد؛ و دلیل آن این است که بانک، اعتبار را به عنوان یک پدیده‌ی تماماً اقتصادی و فنی می‌بیند.

مشتریان واقعا متوجه نمی‌شوند اعتبار و سایر اصطلاحات اقتصادی چه معنایی دارد، و به همین دلیل است که آنان هرگز این‌ گونه از دانش اقتصادیِ روزمره را فرا نمی‌گیرند. نه مدارس این را آموزش می‌دهند و نه دانشگاه‌ها. افراد کمی که اندکی می‌دانند نیز، گوشه‌هایی از اطلاعات را، به خاطر علاقه‌شان به این موضوع به دلایل خاص، به دست آورده‌اند.

بوردیو و همکارانش، در اینجای تحلیل‌شان اشاره می‌کنند که می‌توان اضطراب مشتریان و پاسخ بانک به این اضطراب را کاملاً طبیعی در نظر گرفت: یکی از دو طرف دانشی دارد که طرف مقابل فاقد آن است. اما آن‌ها بر این نکته تأکید می‌کنند که این رویکرد دیدی محدود از امور را به نمایش می‌‌گذارد و اهمیت تاریخ و ساختار اجتماعی را در نظر نمی‌گیرد. [بوردیو و همکاران] در پیمایش‌شان نشان داده‌اند که آنچه مردم درباره‌ی اعتبار می‌دانند، در وهله‌ی نخست به گروه اجتماعی‌ای که بدان تعلق دارند و عادات فرهنگی‌شان وابسته است. برای مثال مردمی که از سطح بالای تحصیلات برخوردارند، مطلب بیشتری درباره‌ی اعتبار می‌دانند تا کارگران. درآمد، تحصیلات و فرهنگ عمومی، هر یک نقشی در نوعِ دانشِ اقتصادیِ عملی‌ای که یک شخص دارد، به عهده دارد.

اما بوردیو و مولفانِ همکارش، فقط مطالعاتی اولیه و پیشرو را که امروزه به عنوان «تحصیلات مالی»[۵۲] شناخته می‌شود به خواننده ارائه نمی‌کنند. آنان همچنین ادعا می‌کنند که دریافت این نکته کاملاً ضروری است که مردم اقتصاد را نه به عنوان چیزی عینی، بلکه به عنوان چیزی می‌فهمند که عمیقاً با ارزش‌های فرهنگی و اخلاق درهم آمیخته است. دو گونه‌ی بسیار متفاوت از خلق[۵۳] در جامعه فرانسوی وجود دارد: «اخلاق پس‌انداز»[۵۴] و «اخلاق اعتبار»[۵۵]. اولی غالب بوده و عموماً به عنوان امر مشروع در نظر گرفته می‌شود. هنجارهایی که با این گونه از خلقیات یا فرهنگ اقتصادی هم‌بسته است، به مردم می‌گوید که آنان باید پیش از خرید چیزی پس‌انداز کنند، و این‌که باید ریاضت بکشند و از چیز‌ها پیش از آن‌که صاحبش نشده‌اند لذت نبرند. در مقابل، اخلاق اعتبار قرار دارد، که نوعی اخلاق لذت‌گرایانه[۵۶] بوده و مشروعیت [و مقبولیت] اندکی دارد.

یک استثنای مهم درباره‌ی اخلاق پس‌انداز در ذهن مردم وجود دارد؛ و آن وقتی است که می‌خواهی برای تهیه‌ی خانه وام بگیری. نویسندگان بحث می‌کنند که خانه‌دار شدن[۵۷] ویژگی‌هایی دارد که آن را به عنوان استثنای اخلاقِ پس انداز ایده‌آل می‌کند. [تهیه‌ی خانه] نمودی است از یک خرید عمده‌، که زمان‌بر و ضروری بوده و چیزی تشریفاتی یا بیهوده نیست. به فراخور اعتباری که برای یک مصرف در مجموع قابل قبول است، [آن مصرف] باید مقداری از این خصایل را داشته باشد. مثلاً وام خودرویی که برای کار ضروری است، قابل قبول است. از آن سو وام خودرویی که برای خوشگذرانی است بیهوده و سبکسرانه قلمداد می‌شود.

مؤلفان پیشنهاد می‌کنند که می‌توان استثنای خانه‌دار شدن را به مثابه گذاری تاریخی در جامعه، از داشتنِ «خلقیات سنتی» به داشتن «خلقیات سرمایه‌دارانه» در نظر گرفت. در جامعه‌ای با خلقیات سنتی تنها پس‌انداز است که مورد استفاده قرار می‌گیرد و اعتبار گناه تلقی می‌شود. در مقابل، در یک جامعه‌ی توسعه‌یافته‌ی سرمایه‌داری، اعتبار به شیوه‌ای نظام‌مند و عقلانی برای سرمایه‌ی مولد مورد استفاده قرار می‌گیرد. تصمیم مردم برای استفاده از اعتبار برای خانه‌دار شدن، و برای شمار اندکی از مصارف شخصی، جایی در مسیرِ گذار به جامعه‌ی تماماً سرمایه‌دارانه قرار می‌گیرد.

بوردیو، بولتانسکی و همکاران (۱۹۶۳) در پایانِ تحقیق‌شان رویکردِ جامعه‌شناختی به مباحث اقتصادی را به گونه‌ای جمع‌بندی می‌کنند که در برابر جریانِ غالبِ اقتصاد قرار می‌گیرد. آنان ادعا می‌کنند که اقتصاددانان پیش‌فرضی می‌سازند که محدودیت‌های اقتصادی را مستقیماً به گونه‌های مشخصی از کنش‌ها ترجمه می‌کند. بنابراین کنش‌گر ایشان یک انسان اقتصادی است که همواره به شیوه‌هایی یکسان به محرک‌های یکسان واکنش نشان می‌دهد. در مقابل، جامعه‌شناسان دریافته‌اند که محدودیت اقتصادی از خلقیات اقتصادیِ مردم تأثیر می‌پذیرد. رفتار اقتصادی متأثر از فهمی است که مردم از کنش‌های اقتصادی خود دارند؛ و این فهم شامل ارزش‌ها و اخلاقیات هم می‌شود.

یک برنامه/پارادایم[۵۸] برای جامعه‌شناسی اقتصادی

در ۱۹۹۷ بوردیو مقاله‌ای منتشر کرد که در آن شیوه‌ای را که او فکر می‌کرد مباحث اقتصادی باید تحلیل شوند خلاصه کرده بود. عنوان آن «میدان اقتصادی» بود و در ژورنال بوردیو، Actes de la recherche en sciences sociales  چاپ شد. این مقاله اخیرا در ساختارهای اجتماعی اقتصاد (۲۰۰۵) با چند ویرایش کوچک، این بار تحت عنوان «اصول انسان‌شناسی اقتصادی» گنجانیده شده است.[۵۹] در بهار ۲۰۰۱ بوردیو با گنجاندن نسخه‌ی جدیدی از آن در ویراست دوم هندبوک جامعه‌شناسی اقتصادی موافقت کرد. مرگ او در ژانویه ۲۰۰۲ مانع از تحقق این امر شد.[۶۰]

هر دو نسخه از متنِ روش‌مند[۶۱] بوردیو با جمله‌ای درباره‌ی چراییِ نوشتنِ این متن آغاز شده است. بوردیو (۲۰۰۵: ۱۹۳) می‌گوید که او دو هدف در ذهن داشته است، که هر دو با شیوه‌ای که از «خرد اقتصادی»[۶۲] فهمیده می‌شود سر و کار دارد. او می‌گوید در یک سو نگاه اقتصاددانان را داریم و در سوی دیگر نگاهی واقع‌گرایانه‌تر.

بوردیو نگاه واقع‌گرایانه را این‌گونه خلاصه می‌کند: «… باید بکوشیم تعریفی واقع‌گرایانه از «خرد اقتصادی» ارائه دهیم تا میان تمایلاتی که به شکلی اجتماعی (در رابطه با میدان) برساخته می‌شوند و ساختارهایی که خودشان شامل میدان می‌شوند، مواجهه برقرار کند» (۲۰۰۵: ۱۹۳). متنِ روش‌مند بوردیو این جمله را با دقت فراوان پی می‌گیرد. بخش نخست آن به تحلیل «میدان اقتصادی» اختصاص دارد و بخش دوم آن به «عادتواره‌ی اقتصادی». سومین مفهوم کلیدی بوردیو، سرمایه، در نسخه‌های متعدد آن با مفهوم میدان بسیار مرتبط بود و این دو پیوسته با یکدیگر مورد بحث قرار می‌گیرند.

میدان اقتصادی شامل بنگاه‌ها[۶۳] می‌شود؛ آن‌ها کنش‌گرانِ کلیدی [میدان اقتصادی] هستند.[۶۴] نقش دولت نیز برای ساختارِ میدانِ اقتصادی تعیین‌کننده بوده و به دقت توضیح داده‌شده است، خاصه از این‌رو که اقتصاددانان به این گرایش دارند که دولت را نادیده بگیرند. در مقابل، مصرف‌کننده‌ها و کارگران در «اصول انسان‌شناسی اقتصادی» به ندرت مورد اشاره قرار گرفته‌اند؛ خصوصیتی که با توجه به نقش محوری این‌ها در سایر مطالعات بوردیو، جالب توجه است.

در اصل، ساختار میدان اقتصادی توسط حجم و ساختار سرمایه‌ها تعیین می‌شود. بسیاری از انواع متفاوت سرمایه نیز وجود دارد که بخشی از میدان اقتصادی است. پیش از همه، چهار نوع رایج سرمایه وجود دارد: سرمایه اجتماعی، سرمایه فرهنگی، سرمایه نمادین[۶۵] و سرمایه مالی. برای مثال سرمایه نمادین باید با چیزهایی نظیر «حسن شهرت»[۶۶] و «نشان تجاری»[۶۷] در میدان اقتصادی کار کند. همچنین انواع دیگری از سرمایه نیز وجود دارد که تنها به میدان اقتصادی منحصر است، نظیر سرمایه تجاری[۶۸] و سرمایه تکنولوژیک. سرمایه‌ی تکنولوژیک منابع علم و فناوری بنگاه را در بر می‌گیرد، و سرمایه‌ی تجاری مواردی نظیر شبکه توزیع، منابع بازاریابی و قدرت فروش را شامل می‌شود.

مهم‌ترین خصلت یک میدان، که شامل میدان اقتصادی نیز می‌شود، این است که میدان، کنش‌های واقع‌شده درون خود را در موارد مهم تعین می‌بخشد. این چیزی است که رویکرد فردگرایانه نهایتاً آن را نادیده‌ می‌گیرد. یکی از برجسته‌ترین مثال‌های بوردیو [مسئله‌ی] قیمت‌ها[۶۹] است. [قیمت‌ها] نه آن‌چنان که اقتصاددانان ادعا می‌کنند از طریق رقابت و مبادله میان عامل‌های فردی، بلکه از طریق میدان تعیین می‌شوند. «این قیمت‌ها نیستند که «همه‌چیز» را تعیین می‌کنند، بلکه «همه چیز» قیمت‌ها را تعیین می‌کند» (بوردیو، ۲۰۰۵: ۱۹۷).

بنگاه‌هایی که میدان اقتصادی را سر و شکل می‌دهند همگی با یکدیگر در جدال‌اند، حتی اگر این جدال همواره مستقیم نباشد («جدال غیرمستقیم»). برخی بنگاه‌ها از موقعیت مسلط[۷۰] بهره‌مند شده و تصمیم می‌گیرند امور چگونه باید انجام شوند، در حالی که بنگاه‌های با قدرت کمتر باید پیروی کنند. بنگاه‌های بزرگ عموماً قدرتمندند، و بنگاه‌های کوچک اغلب جایگاه مطلوب[۷۱] مخصوص به خود را پیدا می‌کنند. در مقابل، بنگاه‌های متوسط اغلب باید آن کاری را بکنند که بنگاه‌های بزرگ برای آن‌ها تصمیم می‌گیرند.

مانند هر میدانی، هم آزادی عمل و هم محدودیت‌های مشخصی وجود دارد که باید از آن‌ها پیروی شود. البته به جهت تاکید شدید بر انتخاب در موضوعات اقتصادی، آزادی عمل در میدان اقتصادی بیشتر از سایر میدان‌ها مورد تاکید واقع می‌شود. این چیزی است که با عنوان «استراتژی» در مدارس بازرگانی[۷۲] نظریه‌پردازی می‌شود. قیمت‌ها چنان در میدان اقتصادی محوری است که آن را به یک «عینیت و جهان‌شمولیت خشونت‌بار»[۷۳] تبدیل کرده است (بوردیو ۲۰۰۵: ۲۰۰).

برخلاف تاکید بر انتخاب و آزادی در میدان اقتصادی، این میدان پیکر‌بندی پایداری می‌سازد که در برابر تغییر نسبتاً مقاوم است. به ندرت بنگاه‌های کوچک در چالش با بنگاه‌های حاکم موفق می‌شوند. وقتی تغییر رخ می‌دهد، اغلب نتیجه‌ی نیروهای خارج میدان است – برای مثال به صورت فناوری جدید، تغییرات جمعیت‌شناسانه یا دخالت از سوی ملت یا میدان دیگر. تعریف دوباره‌ی مرز‌ها (کرانه‌ها) نیز می‌تواند حوزه‌ای برای تغییرات مهم درون میدان بگشاید؛ و شرایط مشابه آن وقتی رخ می‌دهد که یک بنگاه بتواند [منابع] دولت را در جهت اهداف خود بسیج کند.[۷۴]

بوردیو اشاره می‌کند که این شیوه از تحلیل اقتصاد با اقتصادهای نوکلاسیک چند تفاوت کلیدی دارد. این [تحلیل] بر نقشی که قدرت در اقتصاد ایفا می‌کند تاکید می‌کند؛ این [تحلیل] طبیعتاً تاریخی است؛ و نقش ساختارهای اجتماعی را نیز در نظر می‌گیرد. همچنین در برابر تئوریسین‌های نظریه بازی[۷۵] (کسانی مثل مارک گرانوو‌تر[۷۶])، این [تحلیل] از دیدگاهی که بوردیو آن را «نگاه تعامل‌گرا»[۷۷] می‌خواند به مراتب فراتر می‌رود (گرانوو‌تر، ۱۹۸۵). این فراروی نه فقط با اهمیت قائل شدن برای تعاملات، بلکه خاصه با اهمیت قائل‌شدن برای قدرتِ ساختارمندِ میدان اتفاق می‌افتد.

وجه جالب دیگر نظریه میدانِ اقتصادی بوردیو این است که این [نظریه] طرزِ عملکردِ بازار را تعیین می‌کند. احتمالاً نزدیک‌ترین چیزی که بوردیو برای تعریف یک بازار گفته جملات زیر است:

«آن‌چه بازار خوانده می‌شود، تمامیتِ [شامل] روابطِ مبادله‌ای میان عامل(ایجنت)‌های رقیب است؛ تعاملات مستقیمی که به تعبیر زیمل به «تضادی غیرمستقیم»[۷۸]، یا به عبارت دیگر، به ساختار «اجتماعاً برساخته‌»[۷۹]ای وابسته است که از روابطِ نیرویی[۸۰] تشکیل شده است که عامل‌های گوناگونِ دخیل در میدان به درجات مختلف با اصلاحاتی که خود قادرند بر آن روابط تحمیل کنند، در آن‌ها سهیم هستند؛ خاصه با به کار گرفتن قدرت دولتی‌ای که قادر به مهار یا هدایتش هستند (۲۰۰۵: ۲۰۴)».

به عبارت دیگر بوردیو فکر نمی‌کند برای ساختن بازار کنش‌‌های تکراری مبادله کافی باشند؛ [بلکه] باید اثر ساختار میدان را نیز اضافه کرد. در نتیجه او از مدل هریسون وایت[۸۱] از بازار انتقاد می‌کند، که طی آن صرفاً کنشگرانی در نظر گرفته می‌شوند که به یگدیگر علامت‌هایی می‌دهند. انتقاد مشابهی نیز به مدل ماکس وبر از بازار وارد است که [مطابق آن، بازار] شامل فروشندگان و خریدارانی است که نخست با یکدیگر وارد رقابت شده و سپس روابط مبادله‌ای در پیش می‌گیرند (وبر ۱۹۷۸). [۸۲]

بوردیو می‌گوید بنگاه‌های منفردی که میدان اقتصادی را سر و شکل می‌دهند، به نوبه‌ی خود میدان‌هایی را نیز تأسیس می‌کنند. این یعنی آنچه پیش از هر چیز برای یک بنگاه مهم است ساختار آن است، نه افراد حاضر در آن. بوردیو تصریح می‌کند با این‌که میدانِ بنگاه در میدانِ اقتصاد جای گرفته است، اما همچنان از خودمختاری[۸۳] اختصاصی خویش نیز برخوردار است. کنشگرانِ کلیدی در بنگاه‌ها صاحبان و مدیران هستند؛ و نظام تمایلات‌شان (عادتواره[۸۴]‌شان) برای فهم این‌که چه کسی درباره‌ی استراتژی بنگاه تصمیم می‌گیرد، تعیین‌کننده است.

بوردیو در بحث از عادتواره‌ی اقتصادی به تعریف معمول خود از عادتواره نزدیک می‌شود. در نتیجه عادتواره‌ی اقتصادی به مثابه نظامی از تمایلات[۸۵] مطرح می‌شود که به عنوان نوعی پوشش فرهنگی و اجتماعی میان کنشگر و واقعیت عمل می‌کند. بوردیو هم‌چنین به خوانندگانش می‌گوید که عادتواره‌ی کنشگر اقتصادی به سختی نمایان می‌شود، زیرا اغلب با ساختار اقتصادی جامعه به دقت تطبیق دارد. چنان که هرچند میان این دو تفاوتی وجود دارد، تنها در موقعیت‌های خاص [این عادتواره] آشکار می‌شود؛ نظیر وقتی که کنشگران، منش اقتصادی‌ای دارند که با واقعیت‌های اقتصادی‌ای که در آن زندگی می‌کنند منطبق نیست. نمونه‌ی آن الجزایری‌هایی بودند که در دهه‌ی ۱۹۵۰ به شهرهایی مهاجرت کردند، که مقامات استعمارگر ساختار‌هایی سرمایه‌دارانه در آن‌ها ایجاد کرده بودند. حتی سالمندان نیز ممکن است در صورتی که اقتصاد با آن‌چه تاکنون بوده متفاوت شود، عادتواره‌های اقتصادی تازه‌ای کسب کنند. در سراسر بحثِ بوردیو از عادتواره، خواننده درمی‌یابد که این مفهوم از رویکرد فرهنگی و انسان‌شناختی او نیز به اندازه‌ی مطالعات جامعه‌شناختی سنتی‌ترش بهره می‌گیرد.

پایدار‌ترین تلاش بوردیو برای توضیحِ این که چگونه نگرشش به «خِرد اقتصادی» با نگاه اقتصاددانان متفاوت است را نیز در بحثش از عادتواره‌ی اقتصادی می‌توان یافت. در صورت‌بندیِ مشهور بوردیو، انسان اقتصادی «نوعی هیولای انسان‌شناختی»[۸۶] است (بوردیو ۲۰۰۵: ۲۰۹). همچنین انسان اقتصادی مثالی از آن چیزی است که بوردیو آن را «مغالطه‌ی مدرسی»[۸۷] می‌خواند، که منظور از آن، برساختی خیالی‌ است که تحلیل‌گر آن را اختراع کرده و به کنشگر نسبت می‌دهد تا رفتار او را تبیین کند.

بوردیو به شدت به گری بکر[۸۸] می‌تازد که تلاش می‌کرد نظریه‌ی انسان اقتصادی را با به‌کارگیریِ آن در حوزه‌های بیرون از میدان اقتصادی یا «اقتصادِ اقتصادی» عمومیت ببخشد[۸۹] (به امری «جهان‌شمول» تبدیل کند) (۲۰۰۵: ۶). او همچنین به ایده‌ی هربرت سایمون[۹۰] درباره‌ی عقلانیت محدود (کرانمند)[۹۱] نیز بر این مبنا تاخت، که سایمون در حالی دست به استدلالی سطحی می‌زند که بر اساس آن مغز انسان فاقد ظرفیت نامحدودی برای محاسبات است، راهی را که ساختارهای اجتماعی بر شیوه‌ی محاسبات مردم تاثیر می‌گذارد، نادیده گرفته است. ورسکی و کانمان[۹۲] نیز به طریق مشابه برای ناکامی‌شان در به حساب آوردن ساختارهای اجتماعی و اعتماد [صرف] به آزمایش‌های مصنوعی مورد انتقاد بوردیو قرار گرفتند.

همچنین بوردیو آن‌گونه‌ای از «خرد اقتصادی» را که برای یک تحلیل مناسب ضروری است، تشریح می‌کند. او می‌گوید در جهان واقعی، کنشگران اقتصادی «انتظارات معقول (خردمندانه)»[۹۳] دارند، نه «انتظارات عقلانی» (ص ۲۱۴). آنان این کار را به کمک عادت‌واره‌شان انجام می‌دهند، چیزی که به آنان کمک می‌کند بر موقعیت‌های عملیِ توأم با عدم اطمینان چیره شوند. به روال همیشگی، کنشگران بوردیو از طریق ترکیبی از محدودیت و خودانگیختگی[۹۴] با واقعیت روبرو می‌شوند، نه از طریق «حساب منطقی ریسک»، چنان که اقتصاددانان تصور می‌کنند (ص ۲۱۵). در مجموع، کنشگران در موضوعات اقتصادی مایلند به شیوه‌ای معقول (خردمندانه) عمل کنند و نه به شیوه‌ای عقلانی.

مطالعه‌ی [اقتصاد] خانه‌های تک-خانوار‌ها در [کتاب] ساختارهای اجتماعی اقتصادی

وقتی [کتاب] ساختارهای اجتماعی در سال ۲۰۰۰ منتشر شد، بوردیو گفت آرزوی او در این کار تحلیل موضوعی بوده است «که بنابر عادت آن را [امری] اقتصادی می‌دانند: خرید یک خانه». چنان که پیش از این اشاره شد، بیشتر کار این کتاب توسط بوردیو و گروهی از محققان نزدیک به ده سال زود‌تر انجام شده بود. این مرحله از کار که در دو مقاله در سال ۱۹۹۰ در  Actes de la recherche en sciences sociales  منتشر شده بود، به «اقتصاد خانوار» اختصاص داشت. بوردیو این مقاله‌ها را در اواخر دهه ۹۰ بازنویسی کرده و مواد جدیدی به آن افزود که شامل فصلی درباره‌ی نقش محلی دولت[۹۵]، مقاله‌ای درباره‌ی میدان اقتصادی، و پیوستی درباره‌ی میدان ملی و بین‌المللی می‌شود.

مقدمه‌ی ساختارهای اجتماعی نیز شایان توجه ویژه‌ای است؛ به این دلیل که مقدمه‌ی مزبور، بسیار بر [عمق] نظریه‌ی عمومی اقتصاد بوردیو افزوده است. به خاطر داریم که «اصول انسان‌شناسی اقتصادی» منحصراً به ارائه‌ی بحثی از «میدان اقتصادی» می‌پردازد؛ برساختی اجتماعی که با سرمایه‌داری مدرن پا به عرصه‌ی وجود گذاشت و عمدتاً شامل مجموعه‌ای از بنگاه‌هاست. بوردیو در مقدمه‌ی ساختارهای اجتماعی بار دیگر بر سرشت تاریخی میدان اقتصادی تاکید، اما اظهار می‌کند -و این همان‌ جای بدیعِ کارش است- که رشد میدان اقتصادی از محدوده‌ی «اقتصاد خانگی»[۹۶] فراتر رفته است. اقتصاد خانگی با [مفهوم] «میدان اقتصادی»، یک دوگانه‌ی مفهومی[۹۷] می‌سازد، همان طور که «خانه‌داری»[۹۸] و «سودآوری»[۹۹] در کار ماکس وبر یک دوگانه مفهومی می‌سازند.[۱۰۰] چنان که خواهیم دید، بوردیو در تحلیل خود از خانه‌داری بسیار بهتر از تحلیلش از میدان اقتصادی مدرن، توانسته است منظری فرهنگی را در کار دخیل کند.

شایان ذکر است که بوردیو در دوران ابتدایی کار خویش، او نوشته‌ای درباره‌ی «اقتصاد محلی خانواده‌های الجزایری» تهیه کرد، که هرگز منتشر نشد.[۱۰۱] البته از آن‌چه در کارهای دیگرش، مثلاً در مقدمه‌ی ساختارهای اجتماعی، گفته، واضح است که او ویژگی‌های اصلی این گونه از اقتصاد را چگونه می‌بیند. اقتصاد محلی می‌تواند به عنوان یک سازماندهی پیشاسرمایه‌دارانه از زندگی اقتصادی توضیح داده شود. در فرهنگ اقتصادیِ اقتصادِ محلی نه جایی برای روح محاسبه‌گر سرمایه‌داری و نه جایی برای فرد وجود دارد. در عوض، این «خانواده است که منطق مبادله[۱۰۲] را تعیین می‌کند» (بوردیو ۲۰۰۵: ۶). خانه و خانوار محور اقتصاد محلی را تشکیل می‌دهد،‌‌ به همان ترتیب که بنگاه و سودآوری محور اقتصاد سرمایه‌داری مدرن را تشکیل می‌دهند.

وجه شایان ذکر دیگر «ساختارهای اجتماعی» این است که بوردیو به شدت از سه مفهوم کلیدی‌اش، عادتواره، میدان و انواع مختلف سرمایه کمک می‌گیرد. اگر  «اصول انسان‌شناسی اقتصادی» را به مثابه طرح نظری بوردیو برای چگونگی تحلیل مباحث جامعه مدرن توصیف کنیم، ساختارهای اجتماعی نمونه‌ای پارادایمی از مطالعه‌ای تجربی است که به کمک این طرح انجام شده است.

«ساختارهای اجتماعی» نه تنها چگونگی انجام تحلیل تجربی از چند مبحث اقتصادی را به کمک سه مفهوم کلیدی بوردیو روشن می‌کند، بلکه بهره‌ی مهمی نیز از نظریه‌ی بازار او می‌گیرد. چنان که خوانندگان به یاد دارند، دو مورد هستند که تحلیل بوردیو از بازار را از نگاه مرسوم جدا می‌کنند؛ نخست این‌که تقاضا و عرضه هرگز بدیهی نبوده و به شکل اجتماعی برساخته می‌شوند؛ و دوم این‌که تعامل در بازار تحت تأثیر میدان صورت می‌گیرد. با ارجاع به یکی از صورت‌بندی‌های مناسب در «ساختارهای اجتماعی» باید گفت آن‌چه در بازار رخ می‌دهد، «رابطه‌ای دوسویه است که در واقع همواره رابطه‌ای سه طرفه، میان دو عامل [خریدار و فروشنده]، و فضای اجتماعی‌ای است که در آن جای گرفته‌اند» (بوردیو ۲۰۰۵: ۱۴۸).

در «ساختارهای اجتماعی» منشأ تقاضا مردمی هستند که می‌خواهند برای خانواده‌شان خانه بخرند. بوردیو با استفاده از پردازش [نتایج] پیمایش ملی اواسط دهه‌ی ۸۰، به دقت طرحِ کلیِ عادتواره‌ی گونه‌های مختلفِ خریداران را تهیه کرد. او همچنین دقت داشت که به این نکته اشاره کند که خانه چیزی بیش از یک تعهد مالی است. مردم نه تنها پول‌شان، بلکه وقت، کار و عواطف‌شان را در خانه‌هایشان سرمایه‌گذاری می‌کنند. خانه مکانی است که خانواده می‌خواهد در آن زندگی کند؛ و بنابراین حامل اهمیت اجتماعی، فرهنگی و نمادینِ عمیقی است. خانه می‌تواند همانند شورینگای دورکیم[۱۰۳] امری مقدس دانسته شود (بوردیو ۲۰۰۵).

به مدد آمار [و پیمایش] ملی، میدان سازندگان خانه نیز به همراه تحلیل ناظر بر آن به دقت تهیه شده است. مردم اغلب خانه‌ها را به صورت تک و اصیل می‌خواهند، چیزی که شرکت‌ها به خوبی از آن آگاهند. برای بنگاه‌های کوچک به راحتی می‌توانند خانه‌های سفارشی[۱۰۴] تهیه کنند، اما این برای بنگاه‌های بزرگ و انبوه‌ساز دشوار‌تر است.

اینجاست که تبلیغات وارد صحنه می‌شود؛ و «ساختارهای اجتماعی» حاوی تحلیل جالبی از این پدیده است. بنگاه‌های کوچک معمولاً محلی بوده و نیازی به تبلیغ ندارند. از آن سو نوع صنعتی بنگاه، نیازمند تبلیغ است؛ این نوع بنگاه تبلیغاتش را آکنده از نمادهایی فرهنگی‌ می‌کند که مستقیماً به رویاهای خریداران مرتبط هستند. خلاصه آن‌که تبلیغات نقش تعیین‌کننده‌ای در برساخت فرهنگی و اجتماعیِ «عرضه» ایفا می‌کند.

دولت نیز نقش مهمی ایفا می‌کند. کتاب بوردیو حاوی توصیفی جزئی از [اقدامات] دولت فرانسه است که دوره‌ای از سیاست‌گذاری مسکن[۱۰۵] را در دهه ۷۰ آغاز کرد، که هدف آن تسهیل دریافت وام‌های خرید خانه برای افراد بود. بوردیو تأکید می‌کند که این رویکرد، به این منتهی شد که [ایده‌ی] مسکنِ اجتماعی پس زده شد؛ که این خود به معنای آغاز تاریخی سیاست‌های نولیبرالیستی در فرانسه نیز بود (بوردیو ۲۰۰۸b).

بوردیو پس از این‌که به دقت نشان می‌دهد عرضه و تقاضا چگونه به شکل اجتماعی برساخته می‌شوند، تا فصل چهارم کتاب صبر می‌کند تا عرضه و تقاضا را کنار هم گذاشته و نشان ‌دهد وقتی عرضه و تقاضا با هم تلاقی کنند چه رخ می‌دهد. از یک سو خریدار را داریم که سرشار از امید داشتن خانه‌ی رویاهای خویش – و البته نسبت به کلیت این معامله دچار اضطراب-  است. خرید خانه و دریافت یک وام بزرگ یعنی وارد شدن به نوع پیچیده و بی‌همتایی از داد و ستد، و [این یعنی] متعهد شدن به آینده‌ای که خبر چندانی ندارد. در سوی دیگر، عوامل فروش شرکت ساختمانی قرار دارند، که مشتاق فروش هستند، اما در عین‌حال می‌خواهند اطمینان حاصل کنند که خریدار از صلاحیت لازم برای دریافت وام بانکی برخوردار است.

چنان که عوامل فروش می‌دانند، بیشترِ خریداران رویای خانه‌ای را در سر می‌پرورانند که بسیار دور از آن چیزی است که توان خریدش را دارند. در آخر اگر اصلاً بتوانند خانه‌ای بخرند، باید چیزی را انتخاب کنند که با تصویر اولیه‌ای که در ذهن داشته‌اند بسیار متفاوت است. کوتاه آن‌که، عوامل فروش باید خریداران را متقاعد کنند که به چیزی کمتر [و نازل‌تر از میل خویش] رضایت دهند. آن‌ها باید درگیر کاری شوند که بوردیو آن را «ماتم گرفتن»[۱۰۶] توصیف می‌کند (۲۰۰۵: ۱۷۱).

«ساختارهای اجتماعی» با فصل کوتاهی درباره‌ی «رنج ‌خرده‌بورژوازی»[۱۰۷] پایان می‌یابد (بوردیو ۲۰۰۵: ۱۸۵-۱۹۲). بوردیو اشاره می‌کند که خریداران اغلب چنان مشتاق داشتن یک خانه هستند که حاضرند برایش متحمل رنج نیز بشوند. ممکن است لازم شود حتی شغل اضافه‌ای بگیرند، ساعات زیادی صرف رفت و آمد کنند یا -چنان که بعد‌ها از آن به شدت پشیمان می‌شوند- از مرکز به حومه شهر نقل مکان کنند. بوردیو اشاره می‌کند که تصمیم‌هایی از این نوع، منتج به گونه‌ای از رنج اجتماعی می‌شود که به شکلی کامل‌تر در کتاب «بار جهان»[۱۰۸] (بوردیو و همکاران ۱۹۹۹) مستند شده است. «ساختارهای اجتماعی» همچنین نخستین تحرکات دولت فرانسه در جهت نئولیبرالیسم را نیز پی می‌گیرد، مبحث دیگری که بوردیو را بسیار درگیر خود می‌کند.

درباره‌ی نقد تحلیل بوردیو از اقتصاد – و غنای آن

برای دادن نمایی کامل از تحلیل بوردیو از اقتصاد به خواننده، باید چیزی هم درباره‌ی انتقاداتی گفته شود که به کار بوردیو در این خصوص وارد شده است. به ویژه این مورد ‌که بوردیو به گونه‌ای خاص از اقتصادگرایی[۱۰۹] متهم شده است – اخذ مفاهیم از اقتصاد و استفاده‌ی غیرانتقادی از آن‌ها در جامعه‌شناسی (برای مثال نک کایه ۱۹۸۱؛ فاورو ۲۰۰۱).

فهم دلیل این انتقاد ساده است. هر خواننده‌ی نوشته‌های بوردیو به سرعت با شماری از اصطلاحات نظیر سود، سرمایه، منفعت و بازار روبرو می‌شود که نقشی مرکزی در تحلیل اقتصادی استاندارد بازی می‌کنند. این اصطلاحات نه تنها در تحلیل بوردیو از اقتصاد، بلکه در تحلیل او از بخش‌های غیراقتصادیِ جامعه نیز استفاده شده است؛ [تعابیری چون:] هر میدان منفعت[۱۱۰] خود را دارد؛ بازاری از کالاهای نمادین وجود دارد؛ با به کار گرفتن انواع مختلف سرمایه پیشرفت می‌کنی … و مواردی از این دست.

این گونه نقد‌ها به تندی از سوی خود بوردیو رد شده است، بر این مبنا که تحلیل او با آن‌چه در اقتصاد می‌توان یافت بسیار متفاوت است –« تنها اصطلاحات مشابه است» (بوردیو ۱۹۸۰: ۳۳). چنان که روبرت بویر[۱۱۱] تاکید کرده است، تحلیل نوکلاسیک و نوع تحلیل بوردیو به واقع اشتراک چندانی ندارند. بحث اصلی بویر این است که در حالی که اقتصاد با مفاهیم کلی و غیراجتماعی کار می‌کند، بوردیو مفاهیمی اجتماعی را به کار می‌گیرد و آن مفاهیم بسته به این‌که برای تحلیلِ چه حوزه‌ای از جامعه مورد استفاده واقع شده است، تفاسیر مختلفی را پذیرا می‌شوند. برای مثال سود در میدان مالی و سود در بازار برای کالاهای نمادین دو چیز بسیار متفاوت‌اند؛ و این چیزی است که بوردیو بر آن پافشاری می‌کند.

در نگاه خود من، بویر اساساً در دفاع از بوردیو محق است. هرچند اگر به تحلیل بوردیو از اقتصاد برگردیم، آن‌چه من برای نقد و بررسی مهم‌تر می‌بینم چیز دیگری است. جامعه‌شناسی متأخر بوردیو، که به شکلی یکسویه حول سه مفهوم عادتواره-میدان-سرمایه تمرکز یافته، می‌تواند الهام‌بخشِ جامعه‌شناسی اقتصادیِ امروزین باشد. به زعم من جامعه‌شناسی اقتصادی مدرن، محتاج آن است که رویکرد نظری خود را نسبت به بسیاری از مفاهیم بنیادین مانند پول، اندوخته، قیمت و رشد اقتصادی، توسعه دهد. و برای این منظور، داشتن یک رویکرد نظری منعطف ضروری است.

با اشاره به نقدی که به تصمیم بوردیو برای استفاده از مفاهیم اقتصادی و بازتعریف آن‌ها شده است، اکنون می‌خواهم به درون‌مایه‌ی اصلی این مقاله که غنای تحلیل بوردیو از اقتصاد است برگردم. تا این‌جا در ارائه‌ام کوشیدم با پی گرفتنِ دقیق جمله‌ی خود بوردیو [بگویم] او سه تحقیق اصلی در مباحث اقتصادی تولید کرده است: تحلیلی که بخشی از کارش در الجزایر بود، مطالعاتی در باب اعتبار و خرید مسکن شخصی. همچنین از تلاش او برای بسط یک پارادایم برای جامعه‌شناسی اقتصاد نیز سخن گفتم.

اما چیزهای به مراتب بیشتری در کار بوردیو وجود دارد که مورد بهره‌برداری جامعه‌شناسان اقتصادی و جامعه‌شناسان فرهنگی علاقمند به مباحث اقتصادی نیز قرار گرفته است. چرا که بوردیو شماری از مقالات مجله Actes de la recheche در مباحث اقتصادی، نظیر «سرمایه اجتماعی»، «برساخت اجتماعی اقتصاد» و «اقتصاد و اقتصاددانان» را ویرایش و داوری کرده است.

باید توضیحات کوتاهی هم درباره‌ی ارجاعاتی بدهیم که بوردیو در کار متقدمش به آن‌چه «دانش عمومی فعالیت اقتصادی» (۱۹۷۷: ۱۸۳) خوانده بود، داشت. در حالی که بوردیو در ابتدا فکر می‌کرد می‌توان یک دانش عمومی از این نوع توسعه داد، بعدها درباره‌ی این ابراز تردید کرد (برای مثال نک. بوردیو ۱۹۹۸b). بسیاری از مفاهیم و ایده‌هایی که بخشی از این پروژه بودند آورده شده و به دقت تشریح شدند. به خصوص برای دوگانه‌ی مفهومی منفعت عدم منفعت این صادق است. بوردیو بحث می‌کند که منفعت از کنش‌های بسیاری از مردم خبر می‌دهد، نه فقط آنانی که در میدان اقتصادی هستند. در واقع، چنان که پیش‌تر اشاره شد، هر میدان منفعت خاص خود را دارد؛ و این منافع تماماً با آن‌چه در میدان اقتصادی حاکم است متفاوت هستند (برای مثال نک. بوردیو و واکوان ۱۹۹۲).

در اقتصاد خانگی -و همچنین در حوزه‌های خاص جامعه‌ی مدرنی که با «فرهنگ متعالی»[۱۱۲] سروکار دارند- به هر روی این ایده که منفعت رفتار مردم را هدایت می‌کند، رد شده است. کنشگران به نمایش دادن انزجارشان از دغدغه‌های مادی و نشان دادن بی‌علاقگی‌شان به موضوعات اقتصادی مباهات می‌کنند. مشابه آن برای فعالیت‌های فرهنگی‌ای نظیر دریافت هدایا یا «اقتصاد رنج کشیدن» که فعالیتی مذهبی است نیز صادق است. در آن‌چه بوردیو «وارونه‌گی جهان اقتصاد»[۱۱۳] می‌خواند، مردم چنان کنش می‌‌ورزند که گویی نمی‌دانند که هر کار آن‌ها از مبنایی مادی برخوردار است.

موضوع دیگری که تا این‌جا از آن بحث نکرده‌ام، حقی است که درباره‌ی خلاقیت عظیم بوردیو در مقام یک نظریه‌پرداز باید ادا شود. وقتی بوردیو از اقتصاد بحث می‌کند اغلب ترمینولوژی بسیار جالب و اختصاصی خود را ابداع می‌کند – چنان که نمود آن را در عباراتی نظیر «تقدیرگرایی اقتصادی»[۱۱۴]، «خشونت اقتصادی» (که شامل «خشونت اقتصادی نمادین» می‌شود) و «عدم امنیت ذهنی»[۱۱۵] در برابر «عدم امنیت عینی» می‌توان یافت (نک. بوردیو ۱۹۷۷: ۱۹۱-۲، ۱۹۸۹، ۱۹۹۸a). در بسیاری از این‌ها مرز مرسوم میان جامعه و فرهنگ از یک سو، و اقتصاد از سوی دیگر شکسته شده است.

مثال دیگرِ ترکیب فرهنگ، اقتصاد و جامعه را می‌توان در ایده‌ی دهه‌ی نودی بوردیو «یک اقتصاد شادمانی»[۱۱۶] دید:

«بر خلاف این اقتصاد محدود، [و] کوتاه‌مدتی [که امروزه غالب است]، نیاز داریم اقتصاد شادمانی را پیش بنهیم، که می‌خواهد تمام سود‌ها، امور فردی و جمعی، مادی و نمادین را، که  معطوف به «فعالیت» هستند (نظیر امنیت)، و همچنین تمام هزینه‌های مادی و نمادین را، که به انفعال یا به اشتغال در معرض تهدید[۱۱۷] مربوط هستند ، در نظر بگیرد (مانند مصرف داروها: فرانسه رکورد جهانی مصرف آرامبخش را دارد). نمی‌توان قانون بقای خشونت را دور زد؛ به ازای هر خشونتی باید [چیزی] پرداخته شود. برای مثال، خشونت ساختاری‌ای که توسط بازارهای مالی، به صورت اخراج‌ها، کمبود امنیت و غیره اعمال می‌شود، دیر یا زود در اشکال متنوع خودکشی‌ها، جنایت و بزهکاری، اعتیاد به مواد مخدر، اعتیاد به الکل، و دامنه‌ای گسترده از اعمال خشونت‌آمیز خرد و کلان روزمره جبران می‌شود» (بوردیو ۱۹۹۸a: ۴۰. بوردیو ۲۰۰۸).

برخی از مفاهیم بوردیو که اشاره شد، به عنوان بخشی از انتقاد او به نولیبرالیسم، که از دهه‌ی ۸۰ به بعد آن را توسعه داد، بسط یافته بود. کار وی در این بحث به آن دیدگاه او مرتبط است که بر اساس آن، برای جامعه‌شناس -که شامل جامعه‌شناس اقتصادی نیز می‌شود- مهم است که مسئولیت خویش را به عنوان یک روشنفکر عمومی[۱۱۸] در نظر آورد. برای این استدلال، خواننده را مخصوصاً به مداخلات سیاسی[۱۱۹] و دو رساله‌ی کوچک «علیه استبداد بازار»[۱۲۰] ارجاع می‌دهم (بوردیو ۱۹۹۸a، ۲۰۰۳، ۲۰۰۸b).

هر کسی می‌تواند این خط را در پیش گرفته و به وجوه جالب و خلاقانه‌ی دیگری از تحلیل بوردیو از اقتصاد اشاره کند. به علاوه، برخی از این‌ها در ادبیات ثانویه درباره‌ی جامعه‌شناسی اقتصادی بوردیو بحث شده است، که اکنون نسبتاً گسترده و به ذات بین‌المللی هستند (برای مثال الکورزا ۲۰۰۰، سوندسون و همکاران ۲۰۰۴؛ فلوریان و هیلبرانت ۲۰۰۶؛ راؤد ۲۰۰۷). به عنوان مثال فدریک لبارون (۲۰۰۴) توجهش را به تعامل مهم بوردیو با اقتصاددانان INSEE در دوره‌ی الجزایری او معطوف کرده است. و ماری فرانس گارسیا-پارپه (۲۰۰۵) بر فهم موجود از تحلیل بوردیو از حیات اقتصادی در الجزایر افزوده است.

یک راه برای جمع‌بندی کار بوردیو در جامعه‌شناسی اقتصاد گفتن این است که او بر سنت جامعه‌شناسی اقتصاد، از مارکس به بعد، افزوده است. در حالی که بسیاری از پژوهشگران ادای‌سهم‌های مهم اما پراکنده‌ای در این حوزه داشته‌اند، شمار بسیار اندکی بوده‌اند که می‌توان گفت کارهای غنی‌شان پارادایمِ تحقیقاتی کاملی را گشوده است. از جمله‌ی این‌ها می‌توان به مارکس، وبر، پولانی – و بوردیو اشاره کرد.

 

لطفاً در نقل و ارجاع به مطالب، با ذکر نام آبسکورا و مشخصات تهیه‌کنندگان مطالب، حقوق ما را محترم بشمارید.

 

متن اصلی:

Swedberg, R. (2011). The economic sociologies of Pierre Bourdieu. Cultural sociology, 5(1), 67-82

https://goo.gl/uQSy5V

 

[۱] Distinction

[۲] Economy of honour

[۳] Good faith

[۴] credit

[۵] Single family-houses

[۶] Economic anthropology

[۷] field

[۸] Habitus: هنوز توافقی برای ترجمه‌ی این واژه صورت نگرفته است. ریختار و منش دیگر از جمله دیگر پیشنهادهای مترجمان هستند.

[۹] capital

[۱۰] housing

[۱۱] rich

[۱۲] Economic sociology

[۱۳] Social Anthropology

[۱۴] Principles of Social Anthropology

[۱۵] Conventional Economic Sociology

[۱۶] Max Weber

[۱۷] With Weber Against Weber

[۱۸] Richness

[۱۹] T.S. Eliot

[۲۰] Abolafia

[۲۱] DiMaggio

[۲۲] The State Nobility

[۲۳] Travails et Travailleurs

[۲۴] این تحقیق بوردیو پاره‌ی دوم Travails et Travailleurs en Algerie را تشکیل می‌دهد. پاره‌ی دوم، «مطالعه‌ی جامعه‌شناختی» خوانده می‌شود.

[۲۵] بوردیو (۱۹۷۹: vii) نخستین مقاله از الجزایر ۱۹۶۰ را، که او آن را «افسون‌زدایی از جهان» (Disenchantment of the World) می‌خواند، اینگونه توصیف می‌کند: «نسخه‌ی کوتاه‌شده‌ی کار و کارگران در الجزایر». بسیاری دیگر از نوشته‌های او درباره‌ی الجزایر حاوی مطالبی است که بسیار مورد علاقه‌ی جامعه‌شناسان اقتصادی است (برای مثال نک. بوردیو ۱۹۶۲، ۱۹۷۱، ۲۰۰۰a؛ بوردیو و صیاد ۱۹۶۴).

[۲۶] Ethnographic

[۲۷] در حالی که اغلب به تأثیر جامعه‌شناسی مذهبِ وِبر بر بوردیو اشاره می‌شود، دِین او به تحلیل وبر از سرمایه‌داریِ عقلانی خیلی به ندرت مورد اشاره واقع می‌شود. نشانه‌های تأثیر اخلاق پروتستانی، شامل بخشی از کتاب اول بوردیو درباره‌ی الجزایر نیز می شود که «پیوریتنیسم و سرمایه داری» (Puritanism and Capitalism) نام گرفته است. همچنین است عنوان نوشته ای که در آن او کار و کارگران در الجزایر ۱۹۶۰ را خلاصه کرده بود: «افسون زدایی از جهان» (بوردیو ۱۹۶۲). توصیف مشهور وبر از سرمایه داری مدرن به عنوان یک «هستی» خاص (special cosmos) در اخلاق پروتستانی، در کار بوردیو نیز وجود دارد (برای مثال بوردیو ۲۰۰۵، با ارجاع به الجزایر ۱۹۶۰).

[۲۸] The Protestant Ethic

[۲۹] Colony

[۳۰] The Discovery of Work and Unemployment

[۳۱] Sayad

[۳۲] Kabyle: هم منطقه‌ای در شمال شرقی الجزایر است و هم به بربرهای قبایل‌نشین شمال آفریقا گفته می‌شود.

[۳۳] Economic Rationality

[۳۴] Formal

[۳۵] Economic Necessity

[۳۶] ‘Threshold’ of income

[۳۷] A plan for his life

[۳۸] Homo Economicus

[۳۹] در حالی‌که چنان‌که اخلاق پروتستانی گواهی می‌کند، وبر به نگرش‌های مختلفی علاقه‌مند بود که با آمدنِ سرمایه‌داری به زمان و کار ایجاد شده است، اما بحث اندکی در این موضوع در جامعه‌شناسی اقتصادی معاصر صورت گرفته است.

[۴۰] The future is to be conquered and controlled

[۴۱] Social Suffering

[۴۲] Forced Traditionalism

[۴۳] A hope full of dreams

[۴۴] Realistic hope

[۴۵] Entrepreneurs: ترجمه‌ی این واژه نیز از سردرگمی‌های اقتصاددانان و جامعه‌شناسان فارسی‌زبان است. دکتر اباذری در شماره ۳۱ مهرنامه نشان داده است «کارآفرین» به هیچ وجه نمی‌تواند معادل صحیحی برای این واژه باشد. فلذا اینجا ترجیح داده شد اصلا واژه‌ای غیر از خودش آورده نشود.

[۴۶] contributions

[۴۷] Economic adventurer

[۴۸] Minimum of irrationality

[۴۹] Luc Boltansky and Jean-Claude Chamboredon

[۵۰] Bourdieu’s center in Paris

[۵۱] Lille

[۵۲] Financial Education

[۵۳] ethos

[۵۴] Saving morality

[۵۵] Credit morality

[۵۶] hedonistic

[۵۷] housing

[۵۸] Program/Paradigm

[۵۹] تفاوت‌های اندکی میان این دو متن وجود دارد که آنچنان نیست که در این مقاله از آن بحث شود (بوردیو ۱۹۹۷، ۲۰۰۰). مثلا نسخه‌ی اصلی مقاله با مقدمه‌ای پنج صفحه‌ای آغاز می‌شود، که بعدا حذف شده است. مهم‌تر از آن به عقیده‌ی من، این واقعیت است که ساختارهای اجتماعی اقتصاد با مقدمه‌ای دوازده صفحه‌ای آغاز می‌شود که باید با «میدان اقتصادی» و «اصول انسان‌شناسی اقتصاد» با یکدیگر خوانده شوند.

[۶۰] این هندبوک همچنین حاوی نسخه‌ای که در ساختارهای اجتماعی اقتصادی آمده و آن نسخه‌ای که در ۲۰۰۵ به انگلیسی ترجمه شد نیز می‌شود.

[۶۱] Programmatic

[۶۲] Economic reason

[۶۳] Firms

[۶۴] لازم است کار تجربی بوردیو در باب بنگاه‌ها بهتر فهمیده شود. نخست و پیش از همه تحلیلش از صنعت خانه‌سازی تک‌خانواده‌ای در ساختارهای اجتماعی اقتصاد قرار دارد. همچنین مطالعه‌اش دربارهی CEOها و نقش آن‌ها بر «میدان قدرت اقتصادی» در نجیبزادگی دولتی.

[۶۵] Symbolic

[۶۶] Goodwill

[۶۷] brand name

[۶۸] Commercial capital

[۶۹] prices

[۷۰] dominant

[۷۱] niche

[۷۲] Business Schools

[۷۳] ‘brutal objectivity and universality’

[۷۴] برای یک نگاه مشابه به بازار، نک. فلیگشتاین (۱۹۹۶).

[۷۵] Game Theory

[۷۶] Mark Granovetter

[۷۷] Interactionist vision

[۷۸] Indirect conflict

[۷۹] Socially constructed

[۸۰] Relations of force

[۸۱] Harrison White (1981)

[۸۲] بوردیو در جای دیگری نوشته است، تحلیل‌گر با در نظر نگرفتن تاثیرِ میدان، این افسانه را فرض می گیرد که قرارداد در بازار به شکل آزادانه‌ای از سوی دو طرفِ برابر منعقد می‌شود. «مردم قبایل نشین برای این نوع از قرارداد، که این حق را به طرف غالب می دهد که طرف مغلوب را ببلعد، یک اسم دارند؛ قرارداد میان شیر و الاغ».

[۸۳] autonomy

[۸۴] habitus

[۸۵] System of Dispositions

[۸۶] a kind of anthropological monster

[۸۷] Scholastic fallacy

[۸۸] Gary Becker

[۸۹] Universalize

[۹۰] Herbert Simon

[۹۱] Bounded rationality

[۹۲] Tversky and Kahneman

[۹۳] Reasonable expectations

[۹۴] Spontaineity

[۹۵] Local role of the state

[۹۶] Domestic economy

[۹۷] conceptual pair

[۹۸] householding

[۹۹] Profit-making

[۱۰۰] بوردیو گاهی از لغت «خانه» و گاهی از لغت «اقتصاد خانگی» استفاده می‌کند. وفق ماکس وبر، همه‌ی اقتصادها می‌توانند پیرامون اصل سودآوری یا اصل خانهداری سازماندهی شوند. در حالی که سود و انباشت سرمایه هدف اولی است، خانهداری خانوار، مصرف و ثروت را هدف‌گیری کرده است.

[۱۰۱] تنها ارجاعی که به این کار یافته‌ام در انگاره‌ی خودتحلیل‌گریِ بوردیو بود (۲۰۰۷). این حاوی ارجاعی به تحقیق او درباره‌ی اقتصاد محلی خانواده های الجزایری، بر مبنای پیمایشی آماری است (این همراه با تحلیل کاملش هنوز در قفسه‌های کولژ دوفرانس است) (ص ۳۳). به این دست‌نوشته در گفتگویی که بوردیو با ریمون آرون در دهه‌ی ۶۰ داشت نیز اشاره شده بود، که در آن بوردیو می‌گوید رساله‌ی دکترایش در جامعه‌شناسی باید حاوی کاری باشد که او برای Travail et travilleurs و La deracinement انجام داده است، به علاوه‌ی بخش سومی که درباره‌ی اقتصاد محلی خانواده‌های الجزایری است. نهایتا باید به این نیز اشاره کرد که بوردیو در مطالعاتش از بیرن نیز به اقتصاد خانگی پرداخته است.

[۱۰۲] Logic of exchange

[۱۰۳] Durkheimian Churinga

[۱۰۴] tailor-made

[۱۰۵] housing policy

[۱۰۶] A work of mourning

[۱۰۷] Petit-borgeois suffering

[۱۰۸] The Weight of the World

[۱۰۹] economism

[۱۱۰] interest

[۱۱۱] Robert Boyer

[۱۱۲] High culture

[۱۱۳] The economic world reversed

[۱۱۴] Economic fatalism

[۱۱۵] Subjective insecurity

[۱۱۶] an economics of happiness

[۱۱۷] Precarious employment

[۱۱۸] Public intellectual

[۱۱۹] Political Interventions

[۱۲۰] Against the tyranny of the market

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *