به زعم ما برگردان اکبر احمدی از کتاب «ساخت جامعه»ی گیدنز در زمرهی برگردانهایی قرار میگیرد که به تجدیدنظر و ویراستاری جدی نیاز دارند و به شکل کنونی نمیتوان آنها را قابل استفاده دانست.
در ادامه به نمونههایی از خطاهای برگردان احمدی از این کتاب اشاره میکنیم:
در صفحهی ۱۲۰ کتاب، از یک سو واژهی fresco که مشخصاً در اینجا به دیوارنگارههای کلیسای جامع اورویتو اشاره دارد، به «نقاشی آبرنگ» برگردان شده است. از سوی دیگر مترجم از «نقاشی آبرنگ چهار موضوع آخر» صحبت کرده که در واقع باید برگردان میشد به: «دیوارنگارههای چهار وجه فرجامین حیات» و اشاره به مرگ، داوری، دوزخ و بهشت دارد. مترجم سپس در برگردان توضیح گیدنز از روند دچار شدن فروید به فراموشی لحظهای نیز دچار خطا شده است و به جای آن که بنویسد «فراموشی فروید را نباید بر اساس هیچ چیز مشخصی مربوط به نام آن نقاش و یا وجه روانشناختی خاص آن زمینهای توضیح داد که فروید در آن سعی در به خاطر آوردن آن نام میکرد»، آن را چنین برگردان کرده: «فراموشی بر اساس هیچ چیز مشخصی دربارهی نام خود نقاش یا هیچجنبهی روانشناختی معینی از زمینهای که در آن فروید سعی در یادآوری آن میکرد توضیح داده نمیشود».
در صفحهی ۶۱ کتاب، برای Structures of signification از تعبیر «ساختارهای معنا» استفاده شده که باید به «ساختارهای دلالت» برگردان میشد. در ادامه مترجم Pervasive influence را که «نفوذ فراگیر» است به «تأثیر نفوذکننده» برگردان کرده و پس از آن «رویکردها» یا «مواضع» (Positions) را نیز به «موقعیتها» ترجمه کرده که موجب شده جملهی «موقعیتهای معینی وجود دارند که باید دقیقاً در اینجا مورد اجتناب قرار گیرند» از هیچ معنایی برخوردار نباشد.
در صفحات ۱۶۲ و ۱۶۳ کتاب، مترجم پاراگراف را با این جمله آغاز کرده:
«ملاحظات فوقالذکر دربارهی اهمیت بررسی روابط بین یکپارچگی اجتماعی و یکپارچگی نظام هستند».❌
که کاملاً غلط و بیمعنا است.
«ملاحظات پیشگفته در بررسی روابط میان یکپارچگی نظام و یکپارچگی اجتماعی از درجاتی از اهمیت برخوردارند». ✅
در ادامه، مترجم ناتوانی خود از برگردان جملات و مقاطع طولانیتر از متن را نیز به نمایش گذاشته است؛
The foregoing considerations are of some importance in examining the relations between social and system integration. I do not employ the more familiar terms, ‘micro-‘ and ‘macrosociological’ study. for two reasons. One is that these two are not infrequently set off against one another, with the implication that we have to choose between them, regarding one as in some way more fundamental than the other. In Goffman’s studied refusal to be concerned with issues of large-scale social organization and history, for example, there seems to lurk the idea that in what he sometimes calls microsociology is to be found the essential reality of social life.
«من به دو دلیل، اصطلاحات آشناتر مطالعهی جامعهشناختی خرد و کلان را به کار نمیبرم. یک دلیل اینکه این دو اصطلاح به ندرت در مقابل یکدیگر قرار میگیرند، در نتیجه، ما باید با توجه به اینکه یکی تا اندازهای اساسیتر از دیگری است، از بین آنها دست به انتخاب بزنیم». ❌
«من به دو دلیل از کاربرد اصطلاحات آشناتر مطالعهی جامعهشناختی خرد و کلان خودداری میکنم؛ نخست آنکه، این دو رویکرد، به ندرت در تضاد با یکدیگر اقامه نمیشوند، که به معنای آن است که باید از میان آنها دست به گزینش بزنیم و به ترتیبی یکی از آنها را نسبت به دیگری بنیادینتر قلمداد کنیم». ✅
و البته ضعف فاحش مترجم در فراز بعدی آشکارتر نیز میشود؛
«برای مثال در انکار مطالعهی گافمن در ارتباط با مسائل سازمان و تاریخ اجتماعی بزرگ – مقیاس به نظر میآید این ایده پنهان میماند که در آنچه او گاهی جامعهشناسی خرد مینامد، واقعیت اساسی زندگی اجتماعی بنا میشود». ❌
«به عنوان نمونه به نظر میرسد خودداری آگاهانهی گافمن از درگیر شدن با مباحث معطوف به سازمان اجتماعی کلان و تاریخ، این ایده را القا میکند که واقعیت ذاتی زندگی اجتماعی را میتوان در آن چیزی یافت که گافمن گاه «جامعهشناسی خرد» مینامد». ✅
نمونهی گویای دیگری از ناتوانی مترجم از درک معمولیترین ساختارهای گرامری زبان انگلیسی را میتوان در صفحهی ۲۲۳ کتاب یافت؛
Organizations and social movements are what Touraine calls ‘decision-making units’, utilizing certain typical forms of resources (authoritative and allocative) within discursively mobilized forms of information flow. The study of social movements has been distinctly under-represented within the social sciences as compared with the vast literature given over to the numerous vying elaborations of ‘organization theory’. There seems little justification for this in a century in which revolutions and the clash of rival doctrines oriented towards radical social change have been so prominent, and one must agree that Touraine and others are right to claim that the notions o f organization and social movement are of equivalent importance in the modern era. Social movements can be conceptually differentiated from population movements, migrations, etc., precisely because they suppose a high degree of reflexive self-regulation. Social movements can be cogently defined as ‘collective enterprises to establish a new order of life’. Unlike organizations, social movements do not characteristically operate within fixed locales, and positioning within them does not have the clarity of definition associated with ‘ roles’.
ابتدا برگردان مترجم را از این فراز ببینیم:
«سازمانها و جنبشهای اجتماعی، چیزی هستند که تورین «واحدهای تصمیمگیر» مینامد، اشکال نوعی معین منابع (آمرانه و تخصیصی) در درون اشکال جریان اطلاعات به صورت گفتمانی فراهمشده، استفاده میشوند. مطالعهی جنبشهای اجتماعی، مشخصاً در علوم اجتماعی در مقایسه با متون بسیار ارائهشده دربارهی تفاسیر متعدد رقیب نظریهی سازمان، به صورت ناکافی ارائه شده است. توجیه کمی برای این کمکاری وجود دارد در قرنی که در آن انقلابها و برخورد آموزههای رقیب جهتگرفته به سمت تغییر اجتماعی ریشهای، بسیاار برجسته بودهاند و باید پذیرفت که تورین و سایرین حق داشتند ادعا کنند که مفاهیم سازمان و جنبش اجتماعی دارای اهمیت برابری در عصر مدرن هستند. جنبشهای اجتماعی از جنبهی مفهومی میتوانند از حرکتهای جمعیتی، مهاجرت و … متفاوت باشند، دقیقاً به این دلیل که آنها میزان بالایی از خودتنظیمی بازتابی را فرض میگیرند. جنبشهای اجتماعی میتوانند به طور متقاعدکنندهای به عنوان «تعهدات جمعی به ایجاد نظم نوین زندگی» تعریف شوند. جنبشهای اجتماعی، بر خلاف سازمانها مشخصاً در محلهای ثابت عمل نمیکنند و مقامیابی درون آنها وضوح تعریف مرتبط با نقشها را ندارد». ❌
و اما برگردان صحیح این فراز:
«سازمانها و جنبشهای اجتماعی مصداقی از آنچیزی هستند که تورن «واحدهای تصمیمگیری» مینامد؛ واحدهایی که اشکالی معین و عام از منابع (آمرانه و تخصیصی) را در درون اشکالی از «گردش اطلاعات» که منشأ استدلالی (یا گفتمانی) دارند، به کار میگیرند. مطالعهی جنبشهای اجتماعی، خاصه در علوم اجتماعی، در قیاس با ادبیات گستردهای که به خوانشهای متعدد و رقیب از «نظریهی سازمان» اختصاص یافته است، نمودی کمتر از انتظار داشته است. در قرنی که انقلابها و نبرد دکترینهای رقیب و معطوف به تغییرات اجتماعی رادیکال جایگاهی چنین برجسته داشتهاند، توجیه چندانی برای این کمکاری نمیتوان یافت و باید نظر تورین و امثال او را مبنی بر آنکه مفاهیم «سازمان» و «جنبش اجتماعی» از اهمیت یکسانی در دوران مدرن برخوردارند، پذیرفت. جنبشهای اجتماعی دقیقاً به واسطهی مفروض گرفتن گونهای «خودآیینی بازاندیشانه» میتوانند به لحاظ مفهومی از جنبشهای جمعیتی، مهاجرتی و امثال آنها متمایز شوند. جنبشهای اجتماعی را به نحوی «قانعکننده» میتوان «اقدامات ابتکاری جمعی در جهت «وضع» نظمی تازه برای زندگی» تعریف کرد. متفاوت با سازمانها، ویژگی جنبشهای اجتماعی این نیست که در قلمروهای محدود (و ازپیشمشخصشدهای) عمل کنند و موضعگیریهای افراد در آنها نیز دارای تعریف کاملاً مشخصی که مرتبط با مقولهی «نقشها»ی افراد باشد، نیست. ✅
در مجموع، استفاده از برگردان اکبر احمدی را به اصحاب علوم اجتماعی توصیه نمیکنیم. بسیاری از فرازهای برگردان احمدی از این کتاب مهم گیدنز به اندازهی کافی رسا نیستند و در موارد متعددی نیز اساساً ترجمهی انجامشده را میتوان اشتباه و حتی گمراهکننده قلمداد کرد. فرازهای متعددی از کتاب، اساساً به برگردان مجدد نیاز دارند و زبان فارسی به کار رفته برای ترجمه نیز به اندازهی کافی غنی نیست تا مترجم و مصحح دوم بتواند ارتباطی با ترجمهی اولیه برقرار کند. کاربرد چنین ترجمههایی نهتنها به ذخایر علوم اجتماعی در ایران نمیافزاید، بلکه ممکن است زمینهساز شکلگیری خطاهایی به لحاظ علمی شود که جبران آنها دشوار خواهد بود.
لطفاً در نقل و ارجاع به مطالب، با ذکر نام آبسکورا و مشخصات تهیهکنندگان مطالب، حقوق ما را محترم بشمارید.