ابرناسیونالیسم، اقتدارگرایی و پوپولیسم: عبرت‌های ترکیه‌ی اردوغان

چکیده‌ای از گفتگوی لورا لینچ با الیف شفق • برگردان: مهتاب خانی •

الیف شفق[۱] ترکیه را کشوری دچار «عدم‌ثبات» و «نوسان‌پذیری» شدید می‌بیند؛ کشوری که گرفتار کشاکشی شدید میان پلورالیسم و پارانویای ابرناسیونالیستی شده است.

شفق مشهورترین و پرمخاطب‌ترین رمان‌نویس ترک است و در کنار حمایت از حقوق دگرباشان جنسی، به عنوان یک صاحب‌نظر حیطه‌ی علوم سیاسی نیز شناخته می‌شود.

او در این گفتگو با لورا لینچ، علاوه بر تحلیل خود از شرایط کنونی ترکیه، دو سال پس از کودتای نافرجامی که علیه دولت رجب طیب اردوغان رخ داد، به موارد دیگری نیز پرداخته که ما در این برگردان به طرح کلیاتی از آن‌ها بسنده می‌کنیم. چنان که می‌دانیم آن کودتا که با هدف به زیر آوردن اردوغان از قدرت صورت گرفته بود، در نهایت شکست خورد و اردوغان پس از آن با سرعت و جدیت بیشتری به تحکیم قدرت خویش در ترکیه و سرکوب مخالفان خویش پرداخت؛ روندی که به اخراج بیش از یکصد هزار نفر از مشاغل دولتی و عمومی و به حبس افکندن صدها فعال مدنی، دانشگاهی و رسانه‌ای انجامیده است.

در انتهای ماه ژوئن بود که اردوغان مجدداً و برای دوره‌ی پنج‌ساله‌ی دیگری به پیروزی در انتخابات ریاست‌جمهوری رسید تا بتواند منابع تازه‌ای از قدرت را که واگذاری آن‌ها به رئیس‌جمهور طی رفراندوم سال گذشته به تصویب اکثریت رسیده بود، تصاحب کند. آن‌چه در پی می‌آید چکیده‌ای است از تحلیل شفق از شرایط کنونی ترکیه. در صورتی که مایل به شنیدن تحلیل کامل او هستید، باید به نشانی درج‌شده ذیل این برگردان مراجعه کنید.

درباره‌ی وضعیت سیاسی کنونی در ترکیه

فکر می‌کنم به عنوان یک کشور، در حال عقب‌گرد تاریخی در ترکیه بوده‌ایم. به زعم من وضع کنونی ترکیه حامل درس‌های عبرت‌آموز فراوانی برای اذهان پیشرو در سراسر جهان است، زیرا به وضوح حکایت از شرایطی دارد که در آن به جای حرکت رو به جلوی تاریخ به مثابه قاعده‌ای ضروری، شاهد عقب‌گرد آن هستیم. این نشان می‌دهد که کشورها گاه می‌توانند تمام آن مسیری را که رفته‌اند بازگردند؛ و گاه نسل‌های جدید در برخی کشورها می‌توانند مرتکب همان اشتباه‌هایی شوند که اجدادشان به آن‌ها دچار شده بودند. چیزی که در ترکیه‌ی کنونی می‌بینم یک عقب‌گرد و ارتجاع کامل و بازگشت به ابرناسیونالیسم، نوعی آشکار از پوپولیسم، اقتدارگرایی، تقویت اسلام‌گرایی، و در کنار این‌ها درجات بالاتری از تبعیض جنسیتی[۲]، زن‌ستیزی[۳] و همجنس‌گرا-هراسی[۴] است و من همه‌ی این‌ها را در ارتباط تنگاتنگ و نزدیک با یکدیگر می‌بینم.

در عین‌حال فکر می‌کنم لازم است شرایط کشور ترکیه را به عنوان کشوری پیچیده و چندلایه در نظر آوریم. در حالی که سیاست رسمی در ترکیه بسیار «مردمحورانه»[۵]، «عبوس»[۶] و «مردسالارانه»[۷] است، جامعه‌ی ترکیه از پیچیدگی و چندلایه‌گی به مراتب بیشتری نسبت به حکومت برخوردار و از آن بسیار جلوتر و روشن‌اندیش‌تر است. لابد این را نیز باید داستان غمناک و تراژیک کشورهایی چون ترکیه دانست؛ کشورهایی که جامعه‌ی مدنی آن‌ها به وضوح پیشروتر و روشن‌اندیش‌تر از حکومت است، اما از توان لازم و کافی برای تغییر آن برخوردار نیست.

داستان عبرت‌آموز ترکیه

فکر می‌کنم تا همین چند سال قبل، این ذهنیت در میان اغلب آدم‌های نیک‌اندیش وجود داشت که برخی نقاط جهان به همان معنایی که باومن فیلسوف می‌گوید نقاط و سرزمین‌های سیال و لرزان‌اند که همچنان در حسرت حداقل‌های آزادی بیان، حقوق‌بشر، کنشگری آزاد مدنی[۸] و فمینیسم به سر می‌برند، در حالی که در مقابل آن‌ها، کشورهای غالباً غربی قرار می‌گرفتند که شرایط آن‌ها باثبات و پایدار قلمداد می‌شد. بنابر چنان تفسیری، کشورهای غربی دچار چنان شرایط لرزانی نبودند و به عنوان نمونه «فمینیسم» در آن‌ها از ضروریات اولیه نبود، زیرا آن‌ها از آستانه‌‌ای مشخص عبور کرده بودند [و از حدودی از آن آزادی‌ها برخوردار بودند]. تصور من این است که پس از سال ۲۰۱۶، دیگر آن تصویر دوگانه از جهان، که کشورها را در دو دسته‌ی کلی کشورهای لرزان و کشورهای باثبات قرار می‌داد، کاملاً فروریخته است.

اکنون از غرب عالم گرفته تا شرق آن، می‌دانیم که همگی در شرایطی «لرزان» و شکننده زندگی می‌کنیم. اکنون دیگر نمی‌توان مجموعه‌ای از کشورها را لرزان و سیال دانست و آن‌ها را در مقابل کشورهای دیگری قرار داد که شرایط پایدار و باثباتی دارند. اکنون می‌دانیم که در همه‌جای این عالم «فمینیسم» نیازی ضروری است. اکنون می‌دانیم که کنشگری آزاد مدنی و دموکراسی‌خواهی و مبارزه برای حقوق ‌بشر در تمام جهان از ضرورت برخوردار است و نمی‌توانیم در هیچ کجای دنیا آن‌ها را مسلم و مفروض قلمداد کنیم. حتی در کشورهایی نیز که به لحاظ دموکراتیک به نسبت پیشرفته‌اند، زمان می‌تواند به عقب بازگردد و آن حقوق حقه‌ی انسانی از شهروندان سلب شوند.

درباره‌ی سرکوب پس از کودتا در ترکیه

فکر می‌کنم لازم است روند این کودتا مورد بررسی دقیق واقع شود و بازجویی‌ها و تحقیقاتی جدی از آن‌ها که در برنامه‌ریزی و اجرای آن مشارکت داشتند صورت گیرد. در ضرورت چنین چیزی شکی نیست. آن‌چه نمی‌فهمم و نمی‌پذیرم این روند «پاکسازی» وسیعی است که پس از کودتا آغاز شده و طی آن همگان را بی‌ملاحظه و به شکلی فله‌ای با هم یکی می‌کنند [و خشک و تر را با یکدیگر می‌سوزانند]. طی این فرایند هزاران نفر از اقشاری چون معلمان، پرستاران، کارکنان دولتی و پزشکان که از توان محدودی برای دفاع از خویش در برابر این روند برخوردار بوده‌اند، مشاغل خویش را از دست داده‌اند. بسیاری از دانشگاهیان نیز اخراج شده‌اند. وقتی هم می‌گویم اخراج شده‌اند، تصور نکنید که قادر هستند کار و شغلی در جایگاه دیگری در ترکیه به دست آورند، زیرا آن‌ها را وارد «فهرست سیاه» کرده‌اند و با این اوصاف برای آن‌ها بسیار دشوار خواهد بود که بخواهند در هر موقعیت دیگری از خویش دفاع کنند. بنابراین من به همان اندازه که از کودتا ابراز انزجار می‌کنم، منتقد این روند تصفیه و پاکسازی نیز هستم.

 درباره‌ی رمان سه‌ دختر حوا

داستان سه دانشجوی دختر مسلمان دانشگاه آکسفورد است با پس‌زمینه‌های به‌غایت متفاوت از یکدیگر. اولی اسمش شیرین است و ایرانی-بریتانیایی است. شیرین فرزند والدینی تبعیدی و یک آتئیست است که نگاهی بسیار انتقادی به تمام اقسام دین و از جمله اسلام دارد. شیرین خاصه از اسلام انتقاد می‌کند، زیرا از این میزان از نابرابری جنسیتی که در اکثر کشورهای اسلامی شاهد آن است، ناراضی است. دختر دیگر مونا نام دارد و بر خلاف شیرین یک مسلمان مقید به مناسک مذهبی است. مونا محجبه است و نسبت به روند اسلام‌هراسی موجود که جزئی از تجربه‌ی روزمره‌ی خود او نیز هست، ابراز عدم رضایت می‌کند. دختر سوم پری نام دارد که دختری است ترک و اهل پرسیدن و به پرسش‌کشیدن همه‌چیز است و در پرسش‌گری‌های خویش حد و مرزی نمی‌شناسد. این سه‌ دختر به طنز خویش را «معتقد»، «گناهکار» و «سردرگم» می‌خوانند. هدف من از نوشتن این داستان فرو رفتن در اعماق همین سه‌گانه بود. می‌توان این سه زن، گناهکار و معتقد و سردرگم، را سه تیپ کاملاً متفاوت دانست. با این‌حال، می‌توان این سه را سه «ساحت» یا سه «مرحله» از حیات نیز دانست. در زندگی‌ها و تطورات شخصی ما لحظات و دورانی هست که خویش را به یکی از این سه تیپ نزدیک‌تر می‌یابیم؛ به آن‌که باور قاطعی دارد، به آن‌که قاطعانه به آن‌چه گناه پنداشته می‌شود رو می‌کند [و از هرگونه باور روی می‌گرداند] و آن‌که دچار تردید و سردرگمی است.

درباره‌ی ارزش «سردرگمی» و تردید

من «سردرگمی» را پاس می‌دارم. برای شکاکیت احترام قائلم. به زعم من ما به هر دو قوه‌ی ایمان و تردید نیازمندیم. ایمان رها از تردید «جزم» است و چنین جزمیتی بسیار خطرناک است. از سوی دیگر، لحظاتی در زندگی‌مان هست که در آن‌ها «ایمان» نیاز اصلی ما است. وقتی از «ایمان» سخن می‌گویم، لزوماً به معنا و مفهومی «دینی» اشاره نمی‌کنم. هنگامی که شروع به نوشتن یک رمان می‌کنید، دست به عملی مؤمنانه یا باورمندانه می‌زنید. وقتی راه کشور دیگری جز کشور خویش را در پیش می‌گیرید، رفتاری مؤمنانه از شما سر می‌زند. دل به عشق و محبت دیگری سپردن نیز عملی مؤمنانه است. شما هیچ نمی‌دانید که آیا در کنار کسی که دل به عشق او سپرده‌اید خوشبخت خواهید بود یا نه، و با این‌حال از آن نیروی غیرعقلانی درون خویش پیروی می‌کنید. این‌ها را باید «مؤمنانه‌های سکولار» زندگی‌های خویش بدانیم.

لطفاً در نقل و ارجاع به مطالب، حقوق این وب‌سایت و همکاران آن را محترم بشمارید.

 

متن اصلی:

https://goo.gl/mv7Dny

 

[۱] Elif Shafak

[۲] Sexism

[۳] Misogyny

[۴] Homophobia

[۵] Masculinist

[۶] Depressing

[۷] Macho

[۸] Activism

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *