مستند «نابرابری برای همگان» پیش از این با زیرنویس فارسی در سیمای جمهوری اسلامی به نمایش درآمده است. با اینحال، به دلیل تعدد اشتباههای فاحش در برگردان محتوای این مستند از سوی سیمافکر، در اینجا مهمترین نکات مطرحشده در این مستند را برمیشماریم و نیز لینک دانلود مستند با زیرنویس انگلیسی را در اختیار شما میگذاریم.
«نابرابری برای همگان» عنوان مستندی است که در سال ۲۰۱۳ با محوریت و نقشآفرینی رابرت رایش وزیر کار دولت بیل کلینتون و استاد سابق دانشگاه هاروارد ساخته شده است. او که به لحاظ جسمانی فردی کوتاهقامت و در مقیاس آمریکایی بسیار کوتاهقد است، روایت خود از روند خشونتبار افزایش نابرابری در آمریکا را به حیات شخصیاش پیوند میزند و نسبت به اینکه به شکلی روزافزون کوتاهقامتان معیشتی در جامعهی آمریکایی از هرگونه حمایتی محروم میشوند و چارهای جز تحمل آسیبهای متعدد ناشی از گرفتاری خویش در فقر ندارند، ابراز انزجار میکند.
بر خلاف روایتی که راست افراطی در سالهای اخیر از باب رایش ارائه و حتی به او لقب کمونیست داده است، او همچنان بر این باور است که کاپیتالیسم را تا جایی که مبتنی بر «عدالت» باشد و به تباهی در دموکراسی و تبدیل مردم به ابژههای کانونهای ثروت و قدرت منجر نشود، میتوان ثمربخش دانست.
«نابرابری برای همگان» حاوی نکات تحلیلی متعددی است که برخی از مهمترین آن نکات را در این جا برمیشماریم تا بر انگیزهی شما برای تماشای این مستند بیافزاییم:
– آمریکا ثروتمندترین کشور جهان است، اما ثروتمندترین بودن به هیچوجه مترادف با نرخ مطلوبی از «برابری» و «تحرک اجتماعی صعودی» نیست. در واقع آمریکا از این نظر چند پله از کشورهایی چون ساحلعاج و اوگاندا و ایران نیز پایینتر است.
– رایش در جایی از مستند به سراغ امانوئل سیز میرود و شرح او را از کار مشترکش با تامس پیکتی دربارهی گسست تدریجی میان یکدرصد بالایی هرم درآمدی و سایر اقشار جمعیت در آمریکا میشنود. او سال منتهی به بحران بزرگ ۲۰۰۸ را با سال منتهی به بحران ۱۹۲۹ مقایسه کرده و نشان میدهد که در هر دوی این برههها، تمرکز شدید ثروت و درآمد در درصد بالایی جمعیت اتفاق افتاده و نزدیک به یکچهارم کل ثروت جامعه در اختیار آنها بوده است.
– رایش همچنین از افسانهی دیگری که از وجود یک طبقهی متوسط قوی در آمریکا حکایت دارد، پرده برمیدارد. در سالهای اخیر، شرایط برای طبقهی متوسط آمریکایی به حدی اسفبار شده که اکنون تعداد زیادی از خانوادههای طبقهی متوسط نیز برای گذران زندگی خویش ناچار از کار کردن همزمان و طولانیمدت برای به دستآوردن حداقلی از درآمد هستند. این در حالی است که انباشت و تمرکز شدید ثروت به آن معنایی که سیز و پیکتی از آن سخن میگویند، قرار نیست به افزایش فعالیت اقتصادی طبقات مرفه نیز بیانجامد. به بیان بهتر، طبقهی متوسط آمریکایی همچنان قلب ضعیف نظام اقتصادی و با اینهمه مهمترین عامل مولد تقاضا و مصرف است، زیرا اقشار مرفه و ساکنان درصدهای بالایی اکنون به فعالیتهایی علاقمند شدهاند و به ایدههایی اعتیاد یافتهاند که ویژگی آنها «بازگشت بیدردسر سود» است. بنابراین، آنها بخش مهمی از سرمایههای خویش را بی آنکه فعالیت اقتصادی خاصی انجام دهند به دست آوردهاند و البته میتوانند همچنان بیآنکه کاری انجام دهند، شاهد رشد و فربهشدن سرمایهی خویش نیز باشند.
– از سوی دیگر به اینترتیب با طبقهی متوسطی روبرو هستیم که در عمل و در واقع دیگر حیات طبقهی متوسطی ندارد؛ با اقسامی از فقر شدید دستبه گریبان است، حمایتهای اجتماعی، رفاهی، آموزشی و مهارتی چندانی دریافت نمیکند، و در نتیجه صرفاً به معنایی حقیرانه و نقطهبهنقطه میتواند خود را اندکی بالاتر از فرودستان قرار دهد. باب رایش مجدداً تأکید میکند که این روند فقرافزایی و فقیرسازی نمیتواند نزد درصدهای بالایی هرم درآمدی راهحلی داشته باشد، زیرا آنها هیچگاه به الگوهایی از مصرف، خرید و فعالیت اقتصادی روی نمیآورند که به راستی مولد اقسامی از ثروت و ارزش برای سایر اقشار جامعه باشند. در عوض، آنها مستمراً به دنبال راههایی میگردند که چه از وضعیت دیگر اقشار جامعه و چه از «روش»های ثروتافزایی خویش اطلاع کمتری داشته باشند. البته برخی از آن ثروتمندان در مواقع خاصی به ناگه به سراغ مردم میآیند و میکوشند صدای آنها را بشنوند؛ آنهم زمانی است که قصد دارند وارد حوزهی سیاست شوند و مناصب قدرت را در اختیار خود بگیرند.
– باب رایش نهیب میزند که این مصیبتها حاکی از محور واقع شدن معنایی مجعول و متوهمانه از «بازار کاملاً آزاد» است. او که فارغالتحصیل اقتصاد و فلسفه از ییل است، تأکید میکند که این دولت و حکومت هستند که با وضع یا خودداری از وضع قواعد مشخص، منطق و میزان آزادی بازار را رقم میزنند. آن قواعد میتوانند به نحوی تعریف و تنظیم شوند که بازار عنصری بیشتر منفعتزا و کمتر آسیبزا باشد، و یا چنان باشند که معدودی از مردم از آنها کامیاب شوند و اکثریت مطلق جمعیت به آسیبهای ناشی از آن قواعد و تبدیل بازار به عنصری تقیدناپذیر گرفتار آیند.
– رایش تاریخ معنای کنونی بازار در آمریکا را تا اواخر دههی هفتاد عقب میبرد؛ در آن سالهاست که آمریکا پس از سه دهه برخورداری از یک دموکراسی پویا و ثمربخش برای طبقات متوسط و فرودست، وارد دوران تازهای از تلاش خشونتبار دولتی به منظور جلوگیری از نقشآفرینی اتحادیههای کارگری و کاهش قدرت چانهزنی نیروهای کار میشود. همبستهی اصلی آن تحولات «قانونزدایی» روزافزون از تمام سپهرها و حوزههایی است که نظم ریگانی آنها را منافی با دال «بازار آزاد» میداند. همبستههای دیگر این روند رشد شدید نقشآفرینی عامل تکنولوژی، گسترش دامنهی «سرمایهداری مالی» و استقبال «کارآفرینان» و صاحبان کسبوکار از انواعی از اشتغال هستند که تعهدات بهمراتب کمتری را متوجه آنها میکنند.
– رایش با اشاره به چرخهی بینالمللی تولید آیفون یادآور میشود که فاجعهی شکلگرفته در آمریکا حاکی از این واقعیت است که به سرمایهگذاران و کارآفرینان این مجال داده شد که به راحتی سرمایهی خود را در جهت ارزانسازی روزافزون نیروی کار در جهان حرکت دهند. بر اساس استدلال رایش، در حالی که بخش اعظم کار تولید و بستهبندی آیفون در چین انجام میشود، ژاپن و آلمان کشورهایی هستند که سهم به مراتب بیشتری از منافع حاصل از تولید آیفون دارند. رایش نتیجه میگیرد که عاملی که میتواند بر مقاومت نیروی کار در برابر موج ارزانسازی و بیمصرفسازی بیافزاید، «آموزش» و «مهارتافزایی» است. نیروی کار آمریکایی طی دهههای پس از حاکمشدن نظم ریگانی، هیچگاه از توجهی مشابه آنچه در کشورهایی چون آلمان، ژاپن و کرهی جنوبی نصیب کارگران شد، برخوردار نشد. علاوه بر این، روند کالاییسازی روزافزون عرصههایی چون سلامت و آموزش مزید بر علت شد تا کارگران فرودست آمریکایی دچار انباشت سنگینتری از ناتوانی و عجز از تغییر شرایط اجتماعی و اقتصادی خویش شوند. تعرفهی سیاستهایی چون تخصیص کارتهای اعتباری نیز در نهایت نمیتوانست تغییری جدی در شرایط «واقعی» حاکم بر زندگی کارگران پدید آورد.
– نتیجهی جالب برآمده از استدلال رایش این است که ادعای برخی از سیاستمداران آمریکایی مانند ترامپ مبنی بر «احیا»ی جایگاه نیروی کار آمریکایی را نمیتوان قابل اعتنا تلقی کرد. آنچه در آمریکا رخ داده گسترش کسبوکارهای غولآسایی مانند آمازون است که در ازای تولید دهها هزار شغل جدید، صدها هزار شغل پیشین را نابود و صاحبان آن مشاغل را به درد همیشگی عدم امکان بازگشت به بازاری که هیچ نیازی به مهارتهای آنها ندارد دچار میکنند. به تعبیر رایش، البته مسألهی اصلی در نهایت «تعداد» مشاغل از دست رفته و به وجود آمده نیست، بلکه نکتهی شایان تأمل آن است که در بیزنسهایی مانند آمازون، نیروی کاری که صورت وظایف او به سادهترین شکل ممکن درآمده، دیگر نمیتواند خواهان همان سطحی از پرداخت باشد که نیروی کار دوران پیش از آمازون خواهان آن بود. ماجرا جالبتر نیز میشود اگر به یاد آوریم که به این ترتیب کارگران سادهکار امروزین از یک سو باید خویش را با پرداختهای به مراتب کمتری از اسلاف خویش سازگار کنند و از سوی دیگر باید با این واقعیت نیز روبرو شوند که نهتنها باید هزینههای گزافی برای تأمین حداقلهای اسکان و خوراک خویش بپردازند، بلکه دیگر هیچگاه از آن گونهای از حمایتهای رفاهی که در سهدههی ابتدایی پس از جنگ جهانی دوم نصیب کارگران آمریکایی شد، بهرهمند نخواهند بود.
– پایانبخش این معرفی میتواند اشارهای به فرجام همکاری باب رایش با دوستان قدیمیاش بیل و هیلاری کلینتون باشد که با اشتیاق زایدالوصف کلینتون به سپردن وزارت کار به رایش آغاز شد و در نهایت به قطع این همکاری در فضایی دلسردکننده انجامید. رایش ترجیح میدهد دربارهی آنچه بر او و کلینتون در آن دوران رفت به گفتن این اکتفا کند که «ارادهی سیاسی» لازم برای ایجاد تغییری جدی در سیاستهای حوزهی کار وجود نداشت. رایش خواهان آن بود که دولت خود را همچنان متعهد به برخی حمایتهای تخطیناپذیر از نیروی کار نگاه دارد و اجازه ندهد که عنصر بازار به شکلی روزافزون بر «بیپناهی»های کارگران و خانوادههایشان بیافزاید. با اینهمه در سپهر سیاسی ایالات متحد و در جایی که لابیستها و نمایندگان بیزنسهای بزرگ از قدرتی شگرف برای تأثیرگذاری بر تمام روندهای کلیدی سیاسی برخوردارند، انتظاری که رایش داشت، فراتر از ظرفیت کلینتونها بود. رایش مستند را در فضایی آکنده از بیم و امید پایان میدهد؛ طبقهی متوسط آمریکایی دیگر به آن معنایی که در دوران پیش از دههی هفتاد وجود داشت، مصداقی در جامعهی آمریکا ندارد. با اینحال باید امیدوار بود و به آلترناتیوها اندیشید؛ آلترناتیوهایی که نمیتوانند در سازگاری با سیاستهای خشونتباری شکل بگیرند که یکدرصدیها را به نام آنکه مولد شغل هستند از فشار مالیاتی میرهانند و فشار مضاعفی را متوجه طبقهی متوسط و فرودستان جامعه میکنند. این آلترناتیوها باید به اندازهی کافی «انقلابی» و «تحولخواهانه» باشند و چیزهایی را طلب کنند که سپهرهای سیاست و اقتصاد در آمریکا را به فساد دچار کرده است؛ از جمله اینکه هیج توجیهی ندارد که لابیستها و نمایندگان منافع بیزنسهای غولآسا بتوانند چنین آشکارا در روندهای سیاسی تأثیر بگذارند و به نام حمایت از کمپینهای انتخاباتی پولهای فاسد خویش را به جریانهای سیاسی ببخشند، و نیز اینکه سیاستهای مالیاتی باید چنان تغییر یابند که بار مالیاتی مضاعف متوجه آن دسته از کانونهای ثروت و درآمد باشد که سرمایهداری مالی و کسبوکارهای سرمایهمحور شدیداً آنها را به فعالیتهای اقتصادی غیرمولد و سفتهبازانه علاقهمند کرده است.
لینک دانلود مستند «نابرابری برای همگان» (زیرنویس انگلیسی)
حجم فایل: ۶۹۱ مگابایت
https://yekupload.ir/8c114d33a34cc82e/Obscura.ir_-_Inequality_for_All_2013_1080p.mp4
دیدگاهتان را بنویسید