حاشیه‌‌نشینان و دولت؛ سیاست‌ پس‌کوچه‌ای در ایران

آصف بیات • برگردان: سعید انوری نژاد •

 

در ابتدای دهه‌ی ۷۰ شاهد سلسله‌ای‌ از اعتراضات عمومی شهری در ایران بودیم که از زمان انقلاب ۱۳۵۷ بی‌سابقه بوده است. در فاصله‌ی مرداد ۷۰ تا مرداد ۷۳، ۶ شورش مهم در شهرهای تهران، شیراز، اراک، مشهد، قزوین و تبریز رخ داد. علاوه بر اینکه به تناوب برخوردهای کوچکتری در بسیاری از مراکز دیگر شهرها نیز به وقوع پیوست. بسیاری از این اعتراضات مرتبط با حاشیه‌نشینان شهری بود که نگران تخریب محلاتشان بوده‌اند؛ اتفاقی که در تهران، شیراز، اراک، مشهد و خرم آباد رخ داد.

اعتراض‌های شهری در مرداد ۷۰ و به دنبال شورش حاشیه‌نشینان تهران در باقرآباد آغاز شد. آنها به ماموران شهرداری که اقدام به تخریب آلونک‌های غیرقانونیشان کرده بودند اعتراض داشتند؛ به ماموران پلیس سنگ پرتاب کردند و ماشین‌های شهرداری را آتش زدند.[۱] در اسفند ۷۰، ۳۰۰ جانباز جنگ در اعتراض به سوء مدیریت بنیاد مستضعفان و جانبازان دست به اعتراض خیابانی زدند. این جماعت به سرعت با حاشیه‌نشینانی که به زور از خانه‌های غیرقانونیشان اخراج شده بودند متحد شدند. معترضان شروع به چپاول و سوزاندن اتوبوس‌ها، بانک‌ها و مراکز پلیس کردند. دو معترض و ۶ پلیس کشته، تعداد زیادی مجروح، ۳۰۰ نفر دستگیر و نهایتا ۴ نفر توسط حکومت به همین خاطر اعدام شدند.[۲] معترضین در شهر صنعتی اراک در ۲۴۰ کیلومتری جنوب غربی تهران دو روز مقاومت کردند و صدها تن بازداشت شدند. اعتراضات از آنجا شروع شد که یک پسر بچه توسط کامیونی که خود تحت تعقیب ماشین شهرداری بود کشته شد. روز بعد ۳۰۰۰ نفر در خیابان‌ها به راه افتادند و شعار “مرگ بر شهردار” می‌دادند و ۷ بانک و ۳ ساختمان دولتی را آتش زدند.[۳] شهر برای روزهای متمادی تحت حکومت نظامی بود.

غم‌انگیزترین اتفاق از این دست در مشهد، شهر مذهبی ۳ میلیونی که در نزدیکی مرز افغانستان واقع شده است اتفاق افتاد. اغتشاشات از کوی طلاب -ناحیه‌ای مهاجرنشین- و در تاریخ ۹ خرداد ۷۱ شروع شد که ماموران شهرداری از دادن مجوز ساخت به آلونک‌های موجود امتناع ورزیدند. وقتی که نماینده‌های همسایگان دست خالی از شهرداری به خانه بازگشتند با تیم‌های تخریب و نیروهای امنیتی همراه با بولدوزر روبرو شدند. بسیاری به ماموران حمله کردند و دیگران از ترک خانه‌هاشان امتناع ورزیدند. آرامش موقتی که پس از این زد و خوردها ایجاد شده بود، با بازگشت بچه مدرسه‌ای‌ها از کلاس‌هایشان به پایان رسید. جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد و در برخوردهای پیش‌آمده دو پسر جوان با تیراندازی نیروهای امنیتی کشته شدند. بعد از آن معترضین خشمگین غارت و تخریب را آغاز کردند، ساختمان‌های دولتی، کتابخانه و تعداد زیادی ایستگاه‌های پلیس را آتش زدند. مطابق گزارش‌ها معترضین تا غروب شهر را به تسخیر خویش درآوردند. وقتی که ارتش نتوانست جمعیت را عقب بنشاند این واحدهای شبه‌نظامی بودند که به کمک دولت آمدند.[۴] مطابق گزارش‌ها هشت فرد مسلح نقاب‌دار معترضین را رهبری و به ساختمان‌های دولتی حمله می‌کردند.[۵]

در نهایت معترضین مشهدی بیش از ۱۰۰ ساختمان و مغازه را خراب کردند و نزدیک به ۱۰۰ میلیارد ریال خسارت به جا گذاشتند. بیش از ۳۰۰ نفر دستگیر، ۶ مامور پلیس کشته و ۴ معترض به دار آویخته شدند. حکومت “تندروهای مذهبی که از پارلمان اخراج شده بودند”، “بیگانگان”، “اپورتونیست‌ها” و “مجاهدین” را عامل این قضایا دانستند.[۶]

شورش‌های دیگر پایگاه اجتماعی گسترده‌تری داشتند و توانستند افراد بیشتری را حول موضوعات و درخواست‌های بزرگتر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به حرکت در بیاورند. هنوز درباره‌ی شلوغی‌های مرداد و شهریور ۷۳ در تبریز و قزوین چیز زیادی نمی‌دانیم. الحیات گزارش داده است که مردم در شهر صنعتی قزوین در ۱۵۰ کیلومتری شمال‌غرب تهران، در ۱۸ مرداد ۷۳ بعد از آنکه مجلس لایحه‌ی استان شدن قزوین را رد کرد اعتراض خود را شروع کردند. در طول ۴ روز اعتراض ۳۸ نفر کشته شدند و ۴۰۰ نفر زخمی. اکراه ارتش و سپاه از مداخله موجب شد نیروهای دیگر برای آرام کردن شهر اعزام شوند. ۱۰ روز بعد هزاران تن از مردم تبریز که سومین شهر بزرگ ایران است دست به اعتراض زدند. مطابق گزارش الحیات اعتراضات بعد از آن شروع شد که برخی نیروها به تجمع تعدادی دختر و پسر جوان بعد از یک مسابقه‌ی فوتبال یورش بردند، هزاران معترض به ساختمان‌های دولتی حمله کردند، ماشین‌ها و اتوبوس‌ها را آتش زدند و به جنگ با نیروهای نظامی و شبه نظامی پرداختند.[۷]

صرف نظر از این ناآرامی‌های بزرگ، برخوردها و تعارضات کوچک‌تر فراوانی نیز رخ داده است که در محیط بیرون به آنها توجهی نشد. این اعتراض‌های شهری به خصوص آنهایی که توسط طبقه‌ی فقیر شهرنشین به راه می‌افتد اتفاق غریبی در عالم سیاست نیست، بلکه نتیجه‌ی کشاکش هر روزه‌ی مردم عادی برای بقا و بهبود زندگی‌شان است. همچنین نمی‌توان این اتفاقات را مرحله‌ی جدیدی در بسیج مردمی قلمداد کرد؛ بلکه این اتفاقات خروش جنبشی پنهان در محلات فقرنشین را نشان می‌دهد که در طول دهه‌ی ۶۰ نسبتا آرام و خاموش بوده است. محرومیت‌های آنها از حقوق‌شان که هیچ رویه و مکانیزم قانونی برای بیان تقاضاها و شکایات‌شان نداشتند از جمله عوامل این رخداد بودند.

 

زاغهنشینان  و دولت انقلابی

بیش از ۳ دهه است که مهاجران روستایی و ساکنین محلات فقیرنشین برای حفظ و بهبود وضعیت زندگی خود که به صورت کلونی‌هایی درون و اطراف شهرهای بزرگ در آمده است دست و پا می‌زنند. آن‌ها به آرامی و دور از چشم ماموران برای خود سرپناه‌هایی ساختند، اجتماع خود را سازمان دادند و امکاناتی همچون آب لوله‌کشی و برق و آن هم اغلب به صورت غیرقانونی دست و پا کردند. به این ترتیب آنها می‌توانستند از فشار اجاره‌ی بالا و کنترل دولت فرار کنند و اجتماعات [مطلوب] خود را ایجاد کنند که در آن‌ها دخالت‌های دولت در خانواده و خویشاوندان و هنجارهای محلی اهمیت کمتری بیابد. فرایندهای انباشتی از این دست به جایی رسید که صبر دولت را لبریز کرد. تقریبا همه‌ی تهدیدات دولت با مقاومت دسته‌جمعی و اعتراض‌های عمومی مواجه شد. این پدیده در بیشتر کشورهای در حال توسعه رخ داده است. ولی شاید آنچه برای وضعیت ایرانی‌ها خاص است این است که شعارهای رسمی در حمایت از مستضعفین و کوخ‌نشینان و مهاجرین بخش اصلی تبلیغات نظام حاکم را تشکیل می‌دهد.

حاشیه‌نشینی در اطراف شهرهای بزرگ بسیار پیش از انقلاب اسلامی شروع شده بود و در تابستان و پاییز ۱۳۵۶ برخوردهای شدیدی میان پلیس و حاشیه‌نشینان رخ داد. در خلال انقلاب نیازمندان و البته حریصان از خلاء قدرت استفاده کردند و بخش‌هایی از زمین‌های بی‌استفاده‌ی اطراف شهرها را میان خود تقسیم کردند. متعاقب انقلاب بهمن ۱۳۵۷ تملک زمین‌ها و شهرها همانند اشغال خانه‌ها و هتل‌ها با جدیت بیشتری پی گرفته شد. اما آپارتمان‌های خالی غصبی حد و اندازه‌ای داشت و درگیر شدن در ضبط املاک ساخته شده هم پیچیدگی خاصی، لذا حاشیه‌نشینی تبدیل به استراتژی مرجح شد.

مهم‌ترین و بزرگ‌ترین فعالیت حاشیه‌نشین‌ها در تهران رخ داد. تعداد حلبی‌نشین‌ها به دنبال انقلاب مدام و مدام بیشتر شد. زاغه‌نشین‌های خیابان زنجان جنوبی در طول دهه‌ی ۶۰، ۱۴۰% رشد داشتند و در سلیمانیه، بزرگراه رسالت، خیابان زنجان شمالی و تجریش نزدیک به دو برابر شدند. [همچنین] مجموعه‌هایی هم در میدان آزادی و جنوب تهران همچون قارچ سر بر آوردند تا جایی که جمعیت گودنشینان و زاغه‌نشینان در پایتخت در اوایل دهه‌ی ۶۰ به ۱۰۰٫۰۰۰ خانواده رسید.[۸]

علاوه بر این مهاجرنشین‌ها حتی در خارج از محدوده‌ی شهری هم شروع به رشد کردند به طوری که هزاران نفر زمین‌هایی را به طور قانونی یا غیر قانونی به دست گرفته و شروع به ساخت خانه‌های گلی و آجری کردند. این گونه بود که محلات زیادی در اطراف جاهایی مثل شهرری، ورامین، نظام‌آباد، مهرآباد و خاک سفید در تهرانپارس سر بر آوردند. آنسوی مرزهای شهر، شهرک‌های غیر رسمی و بی‌قاعده‌ای همچون شهرک مامازن، شهرک قیام، کیان‌شهر، شهرک قلعه حسن‌خان، شادشهر، رجایی‌شهر و قرچک به وجود آمدند. تا سال ۱۳۶۴، بیش از ۲۰ منطقه در اطراف شهر تهران و در محدوده‌ی سرویس‌های اتوبوس‌رانی شهری همچون قارچ رشد کرده بودند. این شهرک‌ها مجموعا بیش از ۴۶۰٫۰۰۰ نفر جمعیت داشتند که ۶ برابر جمعیت‌شان در ۱۳۵۴ بود.[۹]

اجتماعات روستایی در حاشیه‌ی شهر تبدیل به اقامتگاه فقرای شهری شد. این دسته از روستاهای شهری یا اقامتگاه‌های شهری شبه روستایی زمین ارزان‌تر برای خانه‌سازی، جمعیت کمتر، خدمات و مایحتاج ارزان‌تر و استقلال بیشتر از مقررات شهری را [برای ساکنین خود] فراهم می‌ساخت. در چنین جاهایی کشاورزی فعالیت عمده محسوب نمی‌شد و ساکنین چنین جاهایی که عمدتا یا مهاجرین روستایی بودند و یا از شهر تهران به آنجا آمده بودند وابسته به اقتصاد شهری بودند. باقرآباد که اعتراضاتی در سال ۷۰ در آن رخ داد از این دسته محسوب می‌شد.

در اواخر دهه‌ی ۶۰ مجموع تعداد این شهرک‌های جدید درون و اطراف تهران بزرگ به ۱۰۰ عدد رسید.[۱۰] “مساحت شهر تهران به ناگهان از ۲۰۰ کیلومتر مربع در سال اول انقلاب به ۶۰۰ کیلومتر مربع در زمان حاضر رسید.” این را شهردار تهران به تلخی می‌پذیرد؛ “این گسترش سریع عمدتا بدون هیچ قاعده‌ای انجام پذیرفته است. بیشتر ساخت و سازها قاچاقی بوده و در طول شب انجام گرفته است. بسیاری از خانه‌ها به محل کسب تبدیل‌ شده‌اند و بسیاری از ساختمان‌ها در معابر و فضاهای عمومی ساخته شده‌اند.”[۱۱]

این وضعیت مختص تهران نبود. حاشیه‌نشینی در مشهد، تبریز، شیراز، کرج، باختران، اراک، همدان و بسیاری دیگر از شهرها وجود داشت. در مشهد تعداد حاشیه‌نشینان به ۵۰۰٫۰۰۰ نفر رسید. مساحت شهر باختران بین سال‌های ۵۹ تا ۶۲ از ۶ کیلومتر مربع به ۸۰ کیلومتر مربع رسید. شهرداران تبریز و ارومیه در ۱۳۶۳ نسبت به خطر حاشیه‌نشینی و ساخت و سازهای شبانه هشدار دادند و برای پیدا کردن راهی جهت متوقف ساختن این امر کمک خواستند. در پایان دهه‌ی ۶۰ حاشیه‌نشینی حتی به شهرهای متوسط هم رسید.[۱۲]

 

عوامل رشد

افزایش نیاز جمعیت به سرپناه، کمبود و توزیع بد خانه‌های شهری و نیاز به زندگی فارغ از مقررات حکومتی و فشار صاحبخانه‌ها عوامل رشد سریع و انفجارگونه‌ی اسکان‌های غیر قانونی بود. دولت اسلامی بدون شک میراث‌دار وضعیت خوبی از رژیم گذشته بود. اما در سال‌های اولیه‌ی انقلاب وضعیت رو به وخامت گذاشت. برآوردها چنین نشان می‌دهند که در طول دهه‌ی ۱۳۵۰ سالیانه ۲۰۰٫۰۰۰ خانه‌ی جدید مورد نیاز بوده است. این عدد در سال ۶۲ به عدد ۳۰۰٫۰۰۰ افزایش یافت.[۱۳] هر چه نیاز به مسکن در طول انقلاب بیشتر می‌شد سرمایه‌گذاری در این بخش تا حد زیادی کاهش می‌یافت. کل خانه‌های ساخته شده در ۱۳۶۱ (فقط ۱۱۶۰۰ واحد) یک دهم میزان ۱۳۵۸ بوده است (در حدود ۱۶۰٫۰۰۰ واحد).[۱۴] مطابق گفته‌های رییس قوه‌ی قضاییه آیت‌الله موسوی اردبیلی فقط در تهران بیش از ۲۰۰٫۰۰۰ خانواده‌ی بی‌مسکن وجود داشتند.[۱۵]

جمعیت شهری بین سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ رشد ۷۲ درصدی با نرخ سالانه ۵٫۵ درصد داشت. (جمعیت از ۱۵٫۷۱۵٫۰۰۰ نفر به ۲۶٫۹۹۱٫۰۰۰ رسیده بود) این روند ۳ عامل داشت. اولین عامل هجوم و مهاجرت ۲٫۵ میلیون آواره‌ی جنگ ایران و عراق بود. اکثر آنها در سرپناه‌های موقتی یا چادرهایی در اطراف شهرهای بزرگ زندگی می‌کردند. به علاوه تا میانه‌های دهه ۶۰ نزدیک به ۲ میلیون مهاجر افغانی به کشور سرازیر شدند و بسیاری از آنها در شهرهای بزرگی همچون مشهد و زاهدان جای گرفتند و بین ۱۲۰ تا ۳۰۰ هزار نفر از افغانی‌ها در تهران مقیم شدند. با این‌حال مهم‌ترین عامل، مهاجرت روستاییان به شهرها بود. میان سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵ بیش از ۲٫۲۲۵٫۰۰۰ روستایی خانه‌های خود را به قصد زندگی و کار در شهرها ترک کردند. ۱٫۵ میلیون نفر از اینها به تهران بزرگ سرازیر شدند.[۱۶]

[هر چند] تهاجم اولیه به شهرها از سوی مهاجران برای استفاده از نتایج انقلاب -خانه‌ی مجانی و کار و درآمد بالا- بود اما مهاجران بعدی به علت نیازها و تنگناهای اقتصادی این کار را کردند چرا که شعارها و تبلیغات مسئولان درباره‌ی رشد کشاورزی و روستایی توانایی کنترل سقوط شرایط زندگی در محیط‌های غیر شهری را نداشت.[۱۷] در حالی که وزارت جهاد سازندگی پروژه‌های توسعه‌ای فراوانی به خصوص در زمینه‌ی راه‌سازی و تامین برق انجام می‌داد، درآمد کشاورزان فقیر از قِبَل کشاورزی همچنان پایین باقی مانده بود. درآمد یک خانواده‌ی روستایی در ۱۳۶۱، ۴۴درصد یک خانواده شهری بود. تحقیقی که وزارت جهاد سازندگی در ۱۳۶۳ درباره‌ی مهاجرت در استان‌های همدان و اصفهان انجام داده بود نشان می‌داد که بیش از ۸۵ درصد مهاجران فقیر روستاهایشان را به خاطر درآمد کم، زمین ناکافی و کمبود آب کشاورزی ترک کرده‌اند.[۱۸]

برای مهاجران گام بعدی، بعد از ساخت و سازهای غیرقانونی، مبارزه و تلاش برای به دست آوردن خدمات شهری، چه به صورت قانونی و چه از هر راه دیگری بود. در مهاجرنشین‌های جدید برق وجود نداشت و یا می‌بایست از مالکان پولدارتری که برای کسب درآمد در برخی از این محلات ژنراتورهای کوچکی به کار انداخته بودند خریده می‌شد. آب شیرین می‌باید از چشمه‌های طبیعی و یا از منبع‌های آبی که ساکنین با لوله‌های پلاستیکی آب را از آنها به خانه‌های خود می‌رساندند تامین می‌شد. در اواخر سال ۱۳۵۹ فقط در تهران حدود ۴۸٫۰۰۰ خانه بدون آب لوله‌کشی و ۱۸٫۸۰۰ خانه بدون برق بودند. در ۱۳۶۵ تعداد خانواده‌های بدون آب شیرین در منطقه‌ی شهری استان تهران دو برابر شش سال پیش‌اش بود.[۱۹]

مهاجرین تقاضاهایشان را از طریق عریضه و دادخواست و نامه‌های سرگشاده به مقامات در روزنامه‌ها مطرح می‌کردند. علاوه بر این، تظاهرات خیابانی، تحصن روبروی ادارات دولتی و محلی دیگر روش‌های اعتراضی آنها بود. [به عنوان مثال] زنان زورآباد در کرج در خلال سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۱ برای به دست آوردن آب شرب، حمام عمومی و سیستم جمع‌آوری زباله تلاش زیادی کردند. در سال ۱۳۶۳ در اراک که شهری صنعتی در استان مرکزی است صدها زاغه‌نشین در زورآباد برای به دست آوردن آب شرب روبروی شهرداری دست به راهپیمایی زدند. زنان شهرک مهدیه در جنوب تهران، شهرک فردیس در کرج و در اطراف بسیای از دیگر شهرهای بزرگ مشابه چنین حرکت‌هایی انجام شد.

زمانی که معترضین خشمگین فهمیدند این اعتراضات فایده‌ای نخواهد داشت راسا دست به کار شدند. خانوارها، چه به تنهایی و چه به صورت دسته‌جمعی، خانه‌هایشان را به لوله‌های آب خیابان‌های اصلی یا کابل‌های برقی که از محله‌هایشان می‌گذشت متصل ساختند. مطالعه‌ای که در سال ۱۳۶۶ روی ۵۰۰۰ خانه و نزدیک به ۸۰۰۰ خانوار در ۷ محله‌ی تهران انجام شد نشان می‌داد که اکثریت آنها از آب شرب و برق غیر قانونی استفاده می‌کنند و در برخی موارد این امر با موافقت شهرداری منطقه است.[۲۰]

 

عکسالعمل دولت

واکنش‌های رسمی اولیه به فعالیت‌های حاشیه‌نشینان آمیخته‌ای از رقابت، سردرگمی و تناقض بود. این تحرکات، بعد از انقلاب جرقه‌ی رقابت بیش از ۲۰ گروه رسمی و غیر رسمی که در رابطه با محلات فقیرنشین فعالیت می‌کردند را زد. ولی فقیه [آیتالله] خمینی- که خواهان ثبات اجتماعی بود بنیاد مستضعفان را که قهرمان مبارزه برای انقلاب اسلامی محسوب می‌شدند بنیان گذاشت. در این سازمان موسع کوخ‌نشینان نقش محوری یافتند. به رغم ناراحتی مهدی بازرگان نخستوزیر وقت، آیت‌الله خمینی فقط چند روز بعد از انقلاب گفت که “در کشور هیچ کس نباید بدون سرپناه باقی بماند.” و برای فقرا آب و برق مجانی تامین شود. بازرگان، ابوالحسن بنی‌صدر رییس جمهور و شهردار تهران محمد توسلی نگران بودند که این جملات منجر به مهاجرتی غیر قابل کنترل و [در نتیجه] بی‌نظمی شهری بشود. آنها به جای این امر به دنبال توسعه، بهبود وضعیت کشاورزی و بهبود امکانات حاشیه‌نشین‌های شهری بودند. مجلس در سال ۱۳۵۹ بدون آنکه به نتیجه‌ای برسد درباره‌ی روش‌های بازگشت برخی زاغه‌نشینان به روستاهای خود بحث کرد.

دفتر خانه‌سازی برای مستضعفین که توسط حسن کروبی مدافع خودخوانده‌ی فقرا و بنیاد خانه‌سازی آیت‌الله خسروشاهی برای مصادره‌های تندروانه‌ی خانه‌ها و زمین‌ها جهت تخصیص به فقرا انتخاب شدند. گروه‌های چپی نیز حامی چنین اقداماتی بودند. مردان مسلح کروبی و خسروشاهی خانه‌ها، هتل‌ها و زمین‌ها را برای اعطای آنها به بی‌خانمان‌ها و البته بسیاری از همدستان خود شناسایی می‌کردند.[۲۱] کروبی در طول دو سال ۲۰۰ میلیون ریال به بی‌خانمان‌ها و افراد دارای مشاغل کوچک وام داد.[۲۲] با فراخوان بنیاد خانه‌سازی بیش از ۸۰۰٫۰۰۰ نفر فقط در سال ۱۳۵۹ تقاضای دریافت زمین و خانه به آن نهاد ارسال کردند. بر اساس ادعای این بنیاد حدود ۱۰۰٫۰۰۰ قطعه زمین و ۲۵۰۰ خانه که عمدتا در مناطق شهری بوده به چنین افرادی واگذار شده است.[۲۳]

سپاه پاسداران انقلاب با این مصادره‌ها مخالف بود و در عوض موافق ارتقای وضعیت محله‌های فقیرنشین بود اما خود از فعالیت گروه‌های داوطلب در آن محله‌ها جلوگیری می‌کرد.[۲۴] این رقابت‌ها تاثیر زیادی در بخش مسکن داشت و باعث شد فقرا اعمال خودسرانه‌ی خود را قانونی جلوه بدهند. در این میان برخی فرصت‌طلبان و مرفهین نیز وارد جریان تصرف املاک شدند. اما سپاه، در همان حالی که برخی نهادهای رسمی مشوق بازگشت مهاجرین [به روستاهای خودشان بودند] و برخی دیگر زمین و خانه به آنها تعارف می‌کردند، دست به حمله به کسانی زد که برای زاغه‌نشینان سرپناه تهیه می‌کردند. این آشفتگی‌ها منجر به کاهش شدید سرمایه‌گذاری در بخش مسکن شد. با تخته شدن نهاد حسن کروبی و فرستادن آیت‌الله خسروشاهی به سفارت واتیکان این شرایط رابین هودی از بین رفت و اوضاع در خرداد ۱۳۵۹ به آرامی بهتر شد.[۲۵]

با به حاشیه رفتن “تندروها در امر مسکن”، دولت تعدادی دستورالعمل رسمی و قانونی در این بخش را از تصویب گذراند که در برگیرنده‌ی قوانین زمین شهری نیز بود. در همان زمان، کمیته‌ی انقلاب زمین‌های موات و بایر را ملی و تحت کنترل خود درآورد.[۲۶] اما هنوز هم دولت هیچ سیاست پایداری در رابطه با مسکن مستضعفین در پیش نگرفته بود. در طول دهه‌ی ۱۳۶۰، سیاست غالب شامل چهار استراتژی متفاوت بود: خانه‌سازی دست‌چین شده، جلوگیری از مهاجرت به شهرها، تخریب ساختمان‌های غیر قانونی و تحمل.

ساخت و ساز خانه در شهرها توسط دولت بسیار کمتر از نیاز بود. در فروردین ۱۳۵۸ بنیاد مسکن پروژه‌ای برای کمک به خانه‌دار شدن افراد فقیر آغاز کرد. سرمایه‌ی این پروژه از کمک افراد و در پاسخ به حکم آیت‌الله خمینی تامین شد. اما بعد از جنگ ایران و عراق بخش عمده‌ی فعالیت‌های این بنیاد معطوف به بازسازی خرابه‌های جنگ شد و فقط نقش محدودی در اشاعه‌ی خانه‌سازی شخصی از طریق وام‌های بدون بهره، تدارک مصالح و کمک‌های فنی ایفا کرد.[۲۷]

شهرداری‌های بعضی از شهرهای بزرگ محله‌های کثیف و پرجمعیت را تخلیه کردند و ساکنان آنها را در آپارتمان‌هایی آبرومندانه‌تر جای دادند و یا اینکه کمک‌ها یا وام‌هایی برای ساخت خانه به آنها پرداخت کردند. برخی از محلات مثل مناطق بدنامی در جنوب تهران به عنوان تجسم استضعاف (تنگدستی و فلاکت) اهمیت سمبلیکی برای حاکمیت یافته بود و با تصویری که حاکمیت از خود به عنوان دولت مستضعفین برساخته بود مباینت داشت.

جریان مهاجرت فقرای روستایی به شهرها که به قصد رسیدن به زندگی بهتر صورت می‌گرفت این چنین اقدامات جزیی و اندک را به راحتی بی‌اثر می‌ساخت. هر چند به نظر می‌آمد حاکمیت در کنترل نرخ کلی رشد موفق بوده است اما مهاجرت همچنان معضل بزرگی محسوب می‌شد.[۲۸] اغلب دولت‌مردان قبول داشتند که نیاز اصلی توقف روند مهاجرت است و کلید حل این مشکل بهبود وضعیت روستاهاست. آنگونه که شهردار تهران، حبیبی می‌گفت مهاجرت فاجعه‌ای اجتماعی بود که برای انقلاب و جمهوری اسلامی تهدیدی بزرگ به حساب می‌آمد.[۲۹] در این آشفته بازار چند تصمیم قاطع نیز گرفته شد: به پایگاه‌های مستقر در مساجد که از سوی دولت به عنوان انجمن‌های محلات شناخته می‌شدند دستور داده شد که سهمیه‌ی غذایی خانوارهای مهاجر را قطع کنند. همچنین دولت سعی داشت خرید خانه و زمین توسط مهاجران را محدود کند.

از آنجا که فقرا به طریق خودگردان و غیر رسمی عمل و زندگی می‌کردند این اقدامات تاثیر اندکی داشت. غیررسمی بودن -به معنی استقلال از نهادها و مقررات رسمی و دولتی- علاوه بر آنکه شیوه‌ای برای بقا و معیشت بود هدف در خود نیز بود. دلیل و علت بسیاری از درگیری‌های میان حکومت و فقرا همین گرایش به استقلال و خودگردانی بود.

با توجه به این شرایط گزینه‌های اندکی باقی مانده بود. یک راه به رسمیت شناختن محله‌های غیر قانونی و ارایه‌ی خدمات عمومی شهری به آنها بود. از این لحاظ وقتی دولت تصمیم گرفت مرزهای شهر را تغییر دهد برخی محله‌های نزدیک شهر تهران چنین وضعی پیدا کردند. این امر از جنبه‌ای دیگر نیز برای نظام حاکم مطلوب بود. چرا که حمایت عمومی و توده‌ای برای حاکمیت مهم تلقی می‌شد و بهعلاوه بهای خدماتی که به هر حال تحت عنوان “غیررسمی” در حال استفاده بود را نیز می‌توانست دریافت کند. اما ممکن بود این استراتژی منجر به مهاجرت‌های بعدی شود علاوه بر اینکه نیاز به امکانات زیربنایی عظیم و تجدید سازمان شهری داشت.

گزینه‌ی دوم که تخریب این مناطق بود به طور محدود از ۱۳۵۹ اجرا شد. در تهران زاغه‌نشین‌هایی همچون دشتک، پل مدیریت، شهرک مامازن، شهرک قیام، شهرک کارون، شهرک کیان‌شهر، قلعه مرغی، شادشهر، قلعه حسن‌خان، نظام‌آباد، ورامین و خاک سفید و بسیاری محلات دیگر توسط نیروهای سپاه یا نیروهای ویژه‌‌ی تخریب شهری ویران شدند. برای اطمینان از اینکه دوباره ساختمانی در آنجا برپا نشود این محلات تحت نظارت هر روزه‌ی نیروهای امنیتی بود. در اکثر این محلات ماموران با مقاومت‌های جمعی روبرو شدند و برخی نیز با اعتراضات خیابانی. اعتراضات خیابانی دهه‌ی ۷۰ نیز از همین قماش بود. حتی اگر پاکسازی مناطق مهاجرنشین موفقیت‌آمیز بود این امر فقط منجر به جابجایی و مهاجرت افراد از محلات فقیرنشین داخل شهرها به نقاطی دورتر شد.

سیاست غالب دولت، تحمل محلات غیرقانونی بدون اعطای هیچگونه حق و حقوقی بود. به نظر می‌آمد که مهاجرت خاموش فقرا به محلات ناامنشان ادامه دارد. آرام آرام محرومیت‌ها، درخواست‌ها برای آب لوله‌کشی، برق، جاده و مدرسه را افزایش می‌داد و محتملا اینها را از روش‌های غیرقانونی کسب می‌کردند. اما وقتی این دست‌آوردها و غنیمت‌ها با تهدید روبرو شد جنبش خاموش غیرقانونی علنی شد و تبدیل به شورش‌های خیابانی پر سر و صدا گشت.

 

لطفاً در نقل و ارجاع به مطالب، با ذکر نام آبسکورا و مشخصات تهیه‌کنندگان مطالب، حقوق ما را محترم بشمارید.

 

متن اصلی:

http://s9.picofile.com/file/8315918700/bayat_Squatters_and_the_State.pdf.html

 

[۱] نیویرک تایمز، ۱۴ آگوست ۱۹۹۱؛ ابرار، مرداد ۱۳۷۰

[۲] نیویرک تایمز، ۱۲ ژوئن ۱۹۹۲

[۳] میدل ایست تایمز، ۲-۸ ژوتن ۱۹۹۲

[۴] اکونومیست، ۶ و ۱۳ ژوئن ۱۹۹۲

[۵] بولتن خبری آغازی نو، ۲۴ خرداد ۱۳۷۱

[۶] جمهوری اسلامی، ۱۲ خرداد ۱۳۷۱؛ ابرار، خرداد ۱۳۷۱؛ اطلاعات، ۱۱ خرداد ۱۳۷۱

[۷] الحیات، ۲۲ آگوست ۱۹۹۴

[۸] انقلاب اسلامی، ۲۲ اسفند ۱۳۵۸، صفحه­ی ۶

[۹] اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ۱۷ اسفند ۱۳۶۶، صفحه­ی ۴۴

[۱۰] مجله­ی معماری و شهرسازی، ۱۳۶۹، صفحه ۴

[۱۱] همشهری، ۷ دی ۱۳۷۱؛ تخمین مهندسان شهری این است که مساحت شهر تهران در سال ۱۹۹۰ به ۸۵۰ کیلومتر مربع افزایش یافته است، مجله­ی معماری و شهرسازی، مرداد ۱۳۶۹، صفحه ۴

[۱۲] نگاه کنید: آصف بیات، سیاست­های خیابانی: نهضت­های تهیدستان در ایران

[۱۳] مید، ۱ آوریل ۱۹۸۳، صفحه­ی ۱۴؛ اطلاعات، ۱۱ اسفند ۱۳۶۳؛ “استعفای مدیر بنیاد خانه­سازی و مسئله­ی مسکن

[۱۴] نگاه کنید: آصف بیات، سیاست­های خیابانی: نهضت­های تهیدستان در ایران

[۱۵] مید، ۱۱ فوریه ۱۹۸۳٫ مطابق گفته­های وزیر مسکن، در سال ۱۹۷۹به طور متوسط برای هر ۱۰۰۰ نفر ۱۱۷ خانه وجود داشته است. (آیندگان، ۶ اردیبهشت ۱۳۵۸)

[۱۶] نگاه کنید ف. کاظمی و ل. ر. وولف، ” شهرنشینی، مهاجرت و سیاست اعتراض در ایران” صفحات ۲۳ تا ۲۴

[۱۷] اصغر شیرازی، مسئله­ی اصلاحات ارضی در جمهوری اسلامی ایران، مشکلات و دست­آوردهای اصلاحات اسلامی (دانشگاه آزاد برلین، ۱۹۸۷)

[۱۸] تحقیقی در استان اصفهان که ۱۵ محله­ی آن شهر را پوشش می­داد نشان می­دهد که “درآمد پایین­تر” ۴۹٫۵% ناشی از مهاجرت، ۳۵% به خاطر آب و زمین، ۱۱% حمل و نقل بهتر شهری و ۴% به خاطر درگیری با رییس قبیله بوده است. در همدان این امر ۷۷% به خاطر مهاجرت، ۱۸٫۴% به علت زمین ، ۱۷٫۱% برای آب و ۱۸٫۴% به خاطر کمبود بیمه­های اجتماعی بوده است. (به علت آن­که بعضی از دلایل بیش از یک بار تکرار شده­اند مجموع بیش از ۱۰۰ شده است) برای توضیحات بیشتر به مذاکرات مجلس درباره­ی گزارش جهاد سازندگی در کتاب آصف بیات، سیاست­های خیابانی: نهضت­های تهیدستان در ایران در ایران نگاه کنید.

[۱۹] وزارت اقتصاد، آمار نفوس و مسکن، ۱۳۶۵ (استان تهران) و (کل کشور) (تهران، مرکز آمار، ۱۹۸۸)؛ سازمان مدیریت و برنامه­ریزی، سرشماری تهران، ۱۳۵۹ (تهران، مرکز آمار، ۱۹۸۱)

[۲۰] پرویز پیران، “زاغه­نشینی در تهران”، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، (۱۹۸۷)، ۱۷-۲۲

[۲۱] مصاحبه با یک فرد مطلع، سوئد، اکتبر ۱۹۹۳

[۲۲] اطلاعات، ۲۴ دی ۱۳۵۸

[۲۳] “بیلان کاری بنیاد مسکن”، انقلاب اسلامی، ۷ اردیبهشت ۱۳۵۹

[۲۴] برای تفصیل بیشتر نگاه کنید: آصف بیات، سیاست­های خیابانی: نهضت­های تهیدستان در ایران

[۲۵] اطلاعات، ۲۵ خرداد ۱۳۵۹

[۲۶] علی کیافر “سیاست­های زمین شهری در ایران بعد از انقلاب” در سرمایه­داری مدرن و ایدئولوژی اسلامی در ایران (نیویرک، انتشارات سنت مارتین، ۱۹۹۲)

[۲۷] “مروری بر فعالیت­های بنیاد مسکن در دهه­ی گذشته”، اطلاعات، ۲۰ فروردین ۱۳۶۹، صفحه ۴

[۲۸] نگاه کنید هما هودفر “امکانات و آرزوها: سیاست جمعیت و نقش جنسیت در انقلاب اسلامی” میدل ایست ریپورت ۱۹۰ (سپتامبر و اکتبر ۱۹۹۴)

[۲۹] برای تفصیل بیشتر نگاه کنید: آصف بیات، سیاست­های خیابانی: نهضت­های تهیدستان در ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *